رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی نارگل و طوقی

پرنده‌ها تندتند بال و پر می‌زدند و می‌خواستند خودشان را از بندهای دام نجات بدهند. دام از زمین جداشد. آفرین! اما نه! دوباره نشستند زمین. فهمیدم. باید همه باهم بال می‌زدند.

شمردم: یک، دو، سه… گاهی یک فکر ساده اما درست می‌تواند گروهی را که در دام افتاده‌اند و ناامید شده‌اند، نجات دهد…

برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.