قصهی چی بخورم قوی بشم
آلن دوست دارد آنقدر قوی باشد تا بتواند همراه دوستانش با سرعت بدود و از آنها عقب نماند. یک شب، آلن دید پدرش دارد ورزش میکند. آن شب پدر گفت خوردن غذاهای سلام و ورزش حسابی او را قوی میکند.…
آلن دوست دارد آنقدر قوی باشد تا بتواند همراه دوستانش با سرعت بدود و از آنها عقب نماند. یک شب، آلن دید پدرش دارد ورزش میکند. آن شب پدر گفت خوردن غذاهای سلام و ورزش حسابی او را قوی میکند.…
هاوارد خرگوشه خیلی با دست و پا بود. مشکل همه را حل میکرد و به داد همه میرسید تا اینکه یک روز دید الی، بهترین دوستش، گریه میکند. الی گفت که پدر و مادرش دعوا میکنند و او خیلی ناراحت…
آلن دوست داشت توپبازی کند. ولی نمیتوانست مثل دوستانش توپ را مستقیم به آن دورها پرتاب کند. او خیلی ناامید شده بود و فکر میکرد هرگز نمیتواند این کار را انجام بدهد. ولی دوستانش او را یاد وقتی انداختند که…
سارا عاشق معلمبازی بود. اما وقتی خودش معلم میشد، اصلاً نمیگفت «لطفاً»، «ممنون» یا «خواهش میکنم». وقتی با عروسکهایش بازی میکرد به آنها دستور میداد: «بلند شوید»، «بنشینید»، «ساکت باشید» و «تخته را پاک کنید». اما دوستهایش به او کمک…
کارلوس دوست دارد مثل دوستانش اسم خودش را یاد بگیرد. از مادرش میخواهد در این کار کمکش کند. او قسمت اول اسم خود را «ک-ا-ر» یاد میگیرد و بارها تمرین میکند. حتی به دوستانش هم نشان میدهد که می تواند…
پگی عاشق رژه رفتن دوروبر خانهشان است. خیلی هم دوست دارد رژهی بچهها را در مدرسه رهبری کند. ولی او دست راست و چپ را بلد نیست و نمیداند کی به چپ برود و کی به راست! پس خانم معلم…
تامی و پدرش به پارک میروند. اما سر راه، بعضی جاها توقف میکنند تا پدر تامی پوسترهای مسابقهی دو را در محله پخش کند. آنها پیش خانم دکتر، آقای آتشنشان، افسر پلیس و آقای کتابدار رفتند. تامی چیزهای زیادی دربارهی…
کریتر معلمش را خیلی دوست داشت و میخواست برای روز معلم یک هدیهی خیلی خوب برایش درست کند ولی صبح که بیدار شد و خواست هدیهاش را ببرد دید که سگ آمده توی خانه و خرابش کرده...
من میخواهم بروم توی جنگل چادر بزنم و بخوابم. مامانم میگوید که من یک کم برای این کار کوچکم و باید در حیاط چادر بزنم. فکر بدی هم نیست برای همین یک جای خوب برای چادر زدن پیدا میکنم و…
شاتو خسته شد. نشست کنار دیوار و گفت: «دیدی گم شدیم، پیدا هم نمیشیم؟» و چشمهایش اشکی شد. چشمهای شوتک هم می خواست اشکی بشود، اما شوتک ... -هوووووممم... اول یک نفس عمیق کشید و بعد... -اووووممم فکر کرد…