شازدهفرفره دوست ندارد بخوابد، برای همین مدام بهانه می گیرد؛ آب میخواهد میترسد خوابش نمیآید،…
قصهی دایناسور عینکی
تقتقزوزوس، بچهدايناسوری كه تازه میخواهد به دنيا بيايد، بهاندازهای نزديکبين است كه حتی نمیتواند راه بيرون آمدن از تخم را پيدا كند و وقتی بالاخره از تخم بيرون میآيد، زندگی چندان برايش آسان نيست… اين كتاب سرگذشت بامزهی دايناسوری است كه بعد از تحمل سختیهای زياد متوجه میشود داشتن عينک اشكالی ندارد.
Fantastic post. Awesome.