زنگ تفریح من و سهند و آرش و ماهان باهم از کلاس رفتیم بیرون، توی حیاط هم دستهای هم را گرفته بودیم، هر بار که امید میخواست خوراکیهایمان را از دستمان بکشد چهارنفری میگفتیم: «ایست!» بالاخره امید مجبور شد زنگ تفریح دوم برای خودش از بوفهی مدرسه خوراکی بخرد چون فهمید زورش به گروه مرد عنکبوتی نمیرسد.
🚚 ارسال رایگان برای سفارشهای بالای ۵۰۰٬۰۰۰ تومان
قصه صوتی ایست! زورگویی ممنوع



مهناز قدرتی
14 دقیقه
0 نفر پسندیدهاند


دیدگاه شما 0 دیدگاه کاربران
قصه صوتی کودکانه دیگر