پیرزن دستهایش را به کمرش میزند و میگوید: «اینطور نمیشود که شما همینطور سرتان را بیندازید پایین و بروید توی کدوی یک نفر دیگر.» خودم را از بغل مادر بیرون میکشم و میگویم: «با این کارتان تمام قصه و نمایش را خراب کردید.» خاله جان که ترسش کمی ریخته است میگوید: «پیرزن باید از دست شما فرار میکرد و میرفت توی کدو.» شیر میگوید: «چه فراری؟ مگر اصلا شیری هم مانده که کسی بخواهد از دستش فرار کند؟»
قصه صوتی این کدوی پیرزن است
![قصهی-این-کدوی-پیرزن-است](https://entesharat.com/content/uploads/images/this-pumpkin-is-for-the-old-woman.png)
![#](/Content/images/favorites.png)
![#](/Content/images/active-list.png)
ستاره نقدی
14 دقیقه
0 نفر پسندیدهاند
![#](/Content/images/time-two.png)
![#](/Content/images/start.png)
دیدگاه شما 0 دیدگاه کاربران
قصه صوتی کودکانه دیگر