رانی شکلات و شیرینی خیلی دوست دارد و تمام مدت مشغول خوردن است. تا اینکه…

قصهی من هم نگاه نکرده بودم
بیا بریم بازی! بریم بازی!
چرا هی میگویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. همان شوتکی که بازی کردن را خیلی دوست دارد. خب! بعضی وقتها هم موقع بازی دسته گل به آب میدهم. مثل چی؟ اووووم… مثل گلدان شکستهی عمو شیتو، مثل ماشین خراب گردالو و … ولی من خیلی چیزها هم یاد میگیرم. مثل چی؟ مثل بالا رفتن از سرسرههای بی پله، مثل گوش نکردن، … اصلاً دوست داری بدانی این دفعه کدام دسته گل را آب دادهام، چی یاد گرفتهام؟ پس بیا باهم کتاب را بخوانیم.
برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است