روز زمین پاک است و اقای هیرون به همه نهال اهدا میکند. اما فرانکلین نهال…
قصهی موش کوچولو سوار کشتی میشود.
موش کوچولو که آشپز کشتی شده حسابی از تکانهای کشتی ترسیده و با دادوفریادهایش ناخدا را عصبانی کرده و الان است که ناخدا پرتش کند توی آب… اما اینبار انگار قرار است اتفاق متفاوتی برایش بیفتد. داستان این کتاب شبیه یکی از حکایتهای گلستان سعدی است. حکایت تاجری که با شاگرد ترسویش سوار کشتی میشود… باید کتاب را بخوانید تا بفهمید که موش کوچولوی ما چه ربطی به آن شاگرد تاجر ترسو در آن کشتی دارد.
برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است