رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی خوبه بگویی ببخشید

زاک برادرش را هل داد و سر او داد زد. وقتی که مادرش دعوای آن‌ها را دید، نگذاشت بازی کنند. زاک به اتاقش رفت و هرکار کرد نتوانست خودش را سرگرم کند تا این‌که مادرش سر صحبت را با او باز کرد…

برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.