رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی سیرک سیاه (قسمت دوم)

شیر بزرگه دهانش را باز کرد و دندان‌هایش را نشان داد. دندان‌های نیش بالایش افتاده بودند. شیرلُکنتی گفت: «د…دندون نداره. ش…شینِش می‌زنه! گ…گرفتی چی می‌گم؟ ش…شینِش!» نلی با ناراحتی پرسید: «برای چی؟» شیربزرگه گفت: «ساهزاده سیاهپوس اره‌سون کرد. بعد پوسیدن. بعد کنده سدن! اسمت چیه؟» نلی گفت: «نلی!» شیر گفت: «اسم قشنگی‌یه! ساده! منظورم ساده نه ساده.» شیر لکنتی گفت: «می… میگه شا…شاده!»

برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.