رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی لاکی نوبتی بازی می‌کن

روز تولد لاكي بود. بابا و مامانش براي او چهارچرخه‌ي قرمز قشنگي خريده بودند. لاكي مي‌خواست سه تا از دوستانش را دعوت كند تا با هم بازي كنند وي او فقط يك چهارچرخه داشت. ناگهان فكري به خاطرش رسيد…

برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.