روز زمین پاک است و اقای هیرون به همه نهال اهدا میکند. اما فرانکلین نهال…
قصهی نه این رو گوش نمیکنم!
بیا بریم بازی! بریم بازی!
چرا هی میگویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. بازی کردن را هم خیلی دوست دارم. خب! بعضی وقتها هم موقع بازی دسته گل به آب میدهم. مثل چی؟ مثل گلدان شکستهی عمو شیتو، مثل ماشین خراب گردالو، مثل دیر رسیدن به اردو و … ولی من خیلی چیزها هم یاد میگیرم. مثل کاردستی درستکردن با قیچی، مثل بالا رفتن از سرسرهی بی پله، مثل دوست پیدا کردن با سیب، مثل گوش نکردن به بعضی حرفها و کلی چیزهای خوب دیگر.
دوست داری ماجراهایم را بخوانی؟ ماجراهای من در چهارده کتاب چاپ شده که این کتاب یکی از آنهاست.
برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است