روز زمین پاک است و اقای هیرون به همه نهال اهدا میکند. اما فرانکلین نهال…
قصهی چه خواب بدی دیدم
خواب دیدم یک معجون جادویی درست کردمو سرکشیدم. و یکدفعه شکل یک هیولا شدم. نعره می زدم و همه از من میترسیدند. هرکاری هم که دوست داشتم، میکردم. نه موهایم را شانه میکردم نه دندانهایم را مسواک میزدم ولی…
سموئل ترسوزوروس از خیلی چیزها میترسد. او از عنکبوت، صداهای عجیب، سایهها در شب و تنها ماندن میترسد.
آیا روزی می رسد که بر ترسش غلبه کند؟
مجموعه کتابهای احساسات دایناسوری دربارهی هیجانات کودکان است و اینکه چگونه با این احساسات مشکلآفرین برخورد کنند. کتابهایی بامزه و سرگرمکننده که بچهها دوست دارند بارها و بارها آنها را بخوانند.
عالیه خیلی قصه هاش خوبه
از نظر دلگرم کننده شما متشکریم.