روز زمین پاک است و اقای هیرون به همه نهال اهدا میکند. اما فرانکلین نهال…
قصهی وروجک
وروجک قدكوتاه و بدقيافه است. دندانهايش مثل دندانهای گراز است و صدايش شبيه صدای قورباقهای است كه مار بوآ آن را گرفته وفشار میدهد. اما او اهميت نميدهد. مادربزرگش هميشه به او گفته كه موقع راه رفتن سرش را بالا بگيرد، با تمام وجود لبخند بزند و با صدای بلند آواز بخواند و او از اين حرفها ميرنجد. اما مدتی بعد مجبور ميشود به مدرسهی جديدی برود. روز اول يک دانشآموز قلدر به او زور میگويد، اما وروجک خوب میداند كه چگونه او را سر جايش بنشاند .
برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است