رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی گاوی و تله‌موش

من مطمئنم که تو وقتی می‌توانی به کسی کمک کنی اصلا این جوری نمی‌شوی. خروسه و گوسفنده هم این شکلی شدند آخر باورشان نمی‌شد با آن قد و بالایشان توی تله‌موش جا بشوند ولی گاو خالمخالی باورش شد. چه جوری؟…

ادامه مطلب

قصه‌ی رئیس زمین بازی

کوین تازگی‌ها دوست ندارد بازی کند. هربار که به زمین بازی می‌رود، سامی از راه می‌رسد و به او زور می‌گوید. کوین هر بازی‌ای که می‌کند – تاب‌بازی، سرسره‌بازی، یا بالا رفتن از میله‌ها- سامی همیشه به سراغش می‌رود. آرزوی…

ادامه مطلب

روایت دوباره‌ی داستان‌های کهن برای آموزش مهارت‌های اجتماعی

«وقتی من این شکلی‌ام » جدیدترین اثر معصومه یزدانی با موضوع آموزش مهارت‌های اجتماعی است که در قالب بازآفرینی داستان‌های کهن برای کودکان وارد بازار کتاب شده است. به گزارش روابط عمومی انتشارات فنی ایران(کتاب  های نردبان)، تاکنون سه عنوان…

ادامه مطلب

قصه‌ی اول کی باید سلام کند (ماجراهای شوتک)

بیا بریم بازی! بریم بازی! چرا هی می‌گویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. همان شوتکی که بازی کردن را خیلی دوست دارد. خب! بعضی وقت‌ها هم موقع بازی دسته گل به آب می‌دهم. مثل چی؟ اووووم... مثل گلدان شکسته‌ی…

ادامه مطلب

قصه‌ی قیچی کردنم که خوبه (ماجراهای شوتک)

بیا بریم بازی! بریم بازی! چرا هی می‌گویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. همان شوتکی که بازی کردن را خیلی دوست دارد. خب! بعضی وقت‌ها هم موقع بازی دسته گل به آب می‌دهم. مثل چی؟ اووووم... مثل گلدان شکسته‌ی…

ادامه مطلب

قصه‌ی حسودوزوروس

حسودوزوروس دایناسور خیلی حسودی است. او به همه چیز و همه کس حسادت می‌کند. آیا می‌تواند روزی حسادت را کنار بگذارد؟ مجموعه کتاب‌های احساسات دایناسوری، درباره‌ی هیجانات در کودکان است و این‌که چگونه با این احساسات مشکل‌آفرین برخورد کنند. کتاب‌های…

ادامه مطلب

قصه‌ی دوستی دختر خاله خرسی

حتماً تو هم بعضی وقت‌ها، از دست بعضی آدم‌ها این شکلی می شوی! درست مثل دخترخاله‌خرسی قصه‌ی من. این‌جور وقت‌ها تو هم از این کارها می‌کنی؟ کدام کارها؟ توی این یک وجب پشت جلد که نمی‌شود همه‌اش را بگویم، می‌شود؟…

ادامه مطلب

قصه‌ی پروانه تو را می‌شناسم

دوست‌های خوب همیشه دوست‌های خوب باقی می‌مانند. مگر نه؟ روزی روزگاری یک کرم ابریشم بود که اسمش فارفالینا بود و بهترین دوستش هم یک جوجه قو به اسم مارسل. آن‌ها همیشه با هم بودند تا این‌که یک روز همه‌چیز تغییر…

ادامه مطلب

قصه‌ی قول واقعی

دوربین عکاسی از دست مدیسون 5ساله به زمین افتاده و شکسته است. او که نمی‌خواهد به دردسر بیفتد، وقتی مادرش می‌پرسدکه چرا دوربین کار نمی ‌کند، می‌گوید به‌ان دست نزده است. اما عذاب وجدان به سراغش می‌آید و دلش درد…

ادامه مطلب

قصه‌ی تقصیر آستینم بود!

راستگویی همیشه برای بچه‌های کوچک آسان نیست. وقتی پاپی راست نمی‌گوید، همه از دستش عصبانی می‌شوند. او هم خیلی متأسف می‌شود. پاپی با کمک معلمش تصمیم می‌گیرد که معذرت ‌خواهی کرده و همه‌چیز را درست کند. با پاپی و دوستانش…

ادامه مطلب
برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.