نارگل جای پای کلیشهها را پاک کرد.
مجموعهی نارگل داستان دختر کوچکی است که در جنگل محل زندگی اش و در کنار حیواناتی که با مشکلاتی روبرو می شوند، تبدیل به قهرمانی برای محیط زیست می شود. این مجموعه با نامهای «نارگل و طوقی»، «نارگل و کلاغ»، «نارگل و شغال» و «نارگل و مرغ مینا» به قلم آتوسا صالحی تالیف شده است.
شورای کتاب کودک هفتهی گذشته این مجموعه را با کسب چهار ستاره به عنوان یکی از آثار قابل توجه ادبیات کهن ۱۳۹۶-۱۳۹۷معرفی کرده است. به همین بهانه درباره ی ویژگیهای این مجموعه با نویسندهی آن گپی کوتاه زدهایم.
آنچه در مجموعهی نارگل مشهود است، دوری کردن نویسنده از ترسیم فضای دودآلود و غمگینی است که در اکثر آثاری با موضوع محیطزیست دیده میشود. این انتخاب و این نوع از پردازش چطور شکل گرفت؟
شاید بشود گفت دو رویکرد در حوزه محیط زیست وجود دارد. یکی اینکه فاجعههای دنیای امروز را به مخاطب نشان بدهیم و از طریق نمایش زشتیها توجه آنها را به پیامدهای تخریب محیط زیست جلب کنیم. نگاه دوم این است که یک فضای آرمانی را به وجود بیاوریم تا وقتی مخاطب در آن قرار میگیرد، با ذهنیت خاص خود توقع تجربه ی آن در دنیای واقعی را داشته باشد.
با توجه به اینکه من مجموعهی نارگل را برای مخاطب کودک نوشتم، خیلی دوست داشتم که بتوانم یک فضای سبز و دلنشین را به تصویر بکشم.ارتباط گیاهان ،حیوانات و شخصیت اول به گونهای است که صمیمیتی با محیط زیست ایجاد شده و مخاطب هم توقع چنین حسی را در زندگی شخصی اش دارد.
نکتهی دیگری که در این اثر می بینیم حذف شخصیتهای متعدد است. انگار که نویسنده بخواهد اثری مینیمال را تدوین کند و در اختیار خواننده بگذارد. چنین برداشتی درست است یا خیر؟
بله. درست است. یک دلیل این بود که من دوست داشتم به ارتباط انسان و طبیعت و حیوان توجه بیشتری کنم و از شلوغیهای فضای شهری فاصله بگیرم و همان آرامشی که صحبت کردم را در مخاطب بهوجود بیاورم. ضمن اینکه میخواستم متمرکز بر حس و افکار نارگل و ارتباط او با دنیای پیرامونش باشم.
متاسفانه شاهد این هستیم که با تکیه بر حیوانات شهری،نویسندگان به گربه کلاغ و حیواناتی از این دست می پردازند. فارغ از نگاه کتاب به ادبیات کلاسیک، مجموعه به حیوانات بومی ایران می پردازد. نظر شما درباره ی این تکرارهای مکرر چیست؟
من فکر میکنم آنچه که بیشتر از هر چیز ادبیات کودک و نوجوان به آن نیاز دارد، فضای تازه و فاصله از کلیشه هاست. متاسفانه کلیشهها خیلی زیاد شده است تا جایی که آن را در فضاسازی و انتقال موضوع هم میبینیم .در این اثر هم سر با تکیه بر این تفکر و دغدغههای محیط زیستیام به حیوانات بومی فکر کردم که رد خیلی از آنها در ادبیات کلاسیک دیده میشود.
و شما دربارهی این حیوانات مطالعه کردید؟
بله. اما اغلب این حیوانات شناخته شده بودند. به همین دلیل پاسخ این سوال را با تکیه بر کتاب دیگری می دهم. من برای تالیف آن کتاب با گونه ای به اسم لاک پشت فراتی آشنا شدم که در معرض انقراض است و شروع کردم به جستجوی اطلاعات بیشتر. مثلا فهمیدم باور غلطی بین صیادان وجود دارد که این گونه، ماهی ها را میخورد و بنابر این باید از بین برود.
درنهایت میخواهم جدا از سوال مطرح شده بگویم وقتی به سمت موضوعات نو میرویم، قطعا اطلاعات بیشتری به دست میآوریم .و برای مخاطب ما هم جذاب و شیرین است که با مطالب جدید روبرو شود.
از شخصیت نارگل بگویید:
نارگل دختر کوچکی است که شاد و سرحال وعاشق دنیای اطرافش است. مرغ مینایی دارد که برایش شبیه دوست و خواهر است و با طبیعت ارتباط نزدیکی دارد .نارگل چون وقت آزاد زیادی و فضایی برای جستجو دارد ، امکان ماجراجویی را برای خودش فراهم می آورد.. در این ماجراجوییهاست که داستان ما شکل میگیرد.
در این بین شما پدری متفاوت را نیز خلق کردهاید که شغل کمتر شناخته شده ای دارد. درباره این پدر هم به ما توضیح دهید:.
پدر نارگل جنگلبان است. اول ینکه این شغل همسو با هدف کتب بود، دوم اینکه خبرهایی را درباره ی این شغل می شنیدم. و همانطور که اشاره شد فاصله گرفتن از کلیشه ها برایم مهم بود. در کتاب های ما پدر کارمند و مادر خانه دار و ... زیاد است اما در دنیای واقعیمان هم انقدر کلیشهها زیاد نیست!
چند وقت پیش در جلسه ی اولیا که در مدرسهی پسرم برگزار شد متوجه شدم سه نفر از مادران خبرنگارند. پس درواقع برای تنوع شغلی ما به ازای واقعی وجود دارد و لازم است دربارهی شغل های جدید بگوییم. پدرهای شعبده باز و جنگل بان داریم و مادرهایی که کنشگر اجتماعی اند. از طرف دیگه پرداختن به این شغل ها نشان می دهد که دغدغه های دیگری هم در جامعه امروز وجود دارد و مخاطب هم آن را درک میکند.
داستانها متکی بر برخی داستانهای کلاسیک اند. این مجموعه چطور شکل گرفت و آثار کلاسیک تا چه حد تغییر کردند؟
این آثار بازآفرینی اند. چون من از اصل داستان طوقی در کلیله و دمنه و داستان طوطی و بازرگان و دیگر آثارفاصله گرفتم و شخصیت ها را عوض کردم . باید گفت بیشتر یک ردپایی از داستانها وجود دارد که ذهن را به گذشته برمی گرداند . بیشتر پیوند اما برای مخاطب نا آشنا هم خلاصه ای از داستان اصلی در ابتدای کتاب گذاشته شده است تا با این داستانها آشنا شوند.
و مواجهه ی مخاطب با اثر چطور بوده است؟
آنچه برای من در خلق اثر جذاب و دوست داشتنی است، ارتباطاتی است که بین نویسنده و تصویرگر و بعد با مخاطب ایجاد می شود. است. طبعا در کتاب تصویری این رابطه بیشتر میشود . در نهایت کتاب ارتباط کودک و پدر و مادر را نزدیکتر و شیرینتر می کند.
بنابر این، پیش از پاسخ به سوال شما ، به تصویرگر اثر اشاره دارم. این ارتباط برای من جالب بود، چون موقع نوشتن اثر تصور ذهنی از آنها نداشتم و در انتها تصاویر برایم جذاب شد . محبوبه یزدانی مرغ مینای متفاوتی خلق کرده بود. مرغ مینا صورت داشت یا برای درخت توسکا چشم و ابرو گذاشته بود. از نگاه ایشان هم شگفت زده شدم و هم خوشم آن را دوست داشتم چون انتخابی هوشمندانه بود. همانطور که می دانید جاندارپنداری در ادبیات کلاسیک زیاد رخ داده است و حالا که موضوع طبیعت بود طبعا بر زندگی آن بیشتر اشاره داشت. نمونههای آن هم فراوان اند. مثلا مصرع «شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت» یا بیت «تنور لاله چنان برفروخت باد بهار/که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد». من این زنده پنداری را در تصاویر خانم یزدانی می دیدم که جای تقدیر و تشکر دارد.
اما در پاسخ به سوال شما من بازخوردهای خوبی دیدم.
مثلا بچههای از روستای ابویسان از این مجموعه ماسک هایی ساختند. یا در شیراز داستان توسط گروهی برای کودگان سرطانی خوانده شده بود ، یا در کتابفروشی ها به ارتباط کودکان با مجموعه توجه دارم.