قصهی خروسه و روباهه
من وقتی میترسم این شکلی میشوم. تو وقتی میترسی چه شکلی میشوی؟ مثل خروسه؟ یا مثل موشه؟ شاید هم مثل هر دوتایشان. مگر آنها چه شکلی بودند؟ یک شکلهایی که هم باید بخوانی هم باید ببینی، پس ورق بزن.
من وقتی میترسم این شکلی میشوم. تو وقتی میترسی چه شکلی میشوی؟ مثل خروسه؟ یا مثل موشه؟ شاید هم مثل هر دوتایشان. مگر آنها چه شکلی بودند؟ یک شکلهایی که هم باید بخوانی هم باید ببینی، پس ورق بزن.
بزرگترها تمام مدت به آدم دستور میدهند. مامان میگوید برو سرسره بازی کن. بابا میگوید برو ماسه بازی کن. ولی من این بازیها را دوست ندارم. دوست دارم توی وان قورباغه نگه دارم و با خانهی عروسکی خواهر کوچولویم بازی…
خواب دیدم یک معجون جادویی درست کردمو سرکشیدم. و یکدفعه شکل یک هیولا شدم. نعره می زدم و همه از من میترسیدند. هرکاری هم که دوست داشتم، میکردم. نه موهایم را شانه میکردم نه دندانهایم را مسواک میزدم ولی...
من يك خواهر كوچك دارم. هرچه داشته باشم، او هم ميخواهد. اسكيتبُرد سوار ميشوم، او هم ميخواهد. موشک کاغذی درست می کنم، او هم می خواهد. خلاصه هر كاري ميكنم، ميگويد: پس من چي! داشتم از دستش خسته ميشدم كه...
رئيس سياتل، فرماندهي مورد احترام و صلح جو، متعلق به يكي از تيرههاي سرخپوستان شمال غرب امريكا بوده است. در سالهاي ميانه 1850، كه دولت امريكا عزم كرد تا سرزمين آنها را از مردم درمانده و مغلوب او خريداري كند،…
سموئل ترسوزوروس از خیلی چیزها میترسد. او از عنکبوت، صداهای عجیب، سایهها در شب و تنها ماندن میترسد. آیا روزی می رسد که بر ترسش غلبه کند؟ مجموعه کتابهای احساسات دایناسوری دربارهی هیجانات کودکان است و اینکه چگونه با این…
سوفی خجالتیوزوروس دایناسوری بسیار خجالتی است. او وقتی در مهمانیها با فرد جدیدی آشنا میشود، یا مجبور میشود برای همکلاسیهایش در کلاس صحبت کند، دستپاچه میشود، آیا روزی میرسد که او دیگر خجالتی نباشد؟ مجموعه کتابهای احساسات دایناسوری دربارهی هیجانات…
انواع و اقسام چیزهای عجیب و غریب بین تصویرهای این کتاب پنهان شدهاند... اگر که خوب بگردید همهی انها را پیدا میکنید! تصویرهای رنگی و شعرهای دوستداشتنی این کتاب کوچولوها را سرگرم میکندو همزمان، مهارتهای شناختی و زبانی را در…
ببعی پیراهن می پوشد یا یک ژاکت پشمی؟ ماهی و مار و گوریل چطور؟ این کتاب را همراه کوچولوهای دو سه ساله بخوانید تا جواب همهی این سؤالها را پیدا کنید! تصویرهای رنگی و شعرهای شیرین این کتاب برای کوچولوها…
روز تولد لاكي بود. بابا و مامانش براي او چهارچرخهي قرمز قشنگي خريده بودند. لاكي ميخواست سه تا از دوستانش را دعوت كند تا با هم بازي كنند وي او فقط يك چهارچرخه داشت. ناگهان فكري به خاطرش رسيد...