قصهی وقتی سارا مریض میشود
سارا مريض شده بود. بدنش پر بود از دانههای ريز. حالش آنقدر بد بود كه نمیتوانست بازی يا حتی نقاشی كند. حوصلهاش هم سر میرفت. مادرش و تارا داشتند شيرينی درست میكردند ولی او بايد در تختخوابش میماند و استراحت…
سارا مريض شده بود. بدنش پر بود از دانههای ريز. حالش آنقدر بد بود كه نمیتوانست بازی يا حتی نقاشی كند. حوصلهاش هم سر میرفت. مادرش و تارا داشتند شيرينی درست میكردند ولی او بايد در تختخوابش میماند و استراحت…
كتاب خرگوش بازيگوش كتابی سرگرم كننده و بسيار آموزنده است. به كمک اين كتاب میتوان بچهها را با مزايای «حرف گوش كردن» آشنا كرد.
شکارچی شبها در تالار افتخاراتش میخوابید؛ در اتاق زیرشیروانی مخصوصش که مثل موزه شلوغ و مثل تونل وحشت، ترسناک بود. دختر شکارچی از اتاق زیرشیروانی میترسید، میگفت مثل گورستان است و برای همین در اتاق خودش، کنار عروسکش میخوابید. شبی…
لوسی غذای بدبویی میخورد که حال همهی ما را به هم میزند.» لوسی دختر منحصربهفردی است و رالف دوست دارد او را مسخره کند. نقطهی عطف زندگی لوسی زمانی سر میرسد که ...
مامان هر روز به من دیکته میگوید، اما من هردفعه نصفی از کلمهها را غلط مینویسم. خوب قیافهی کلمهها نمیماند و موقع نوشتن همه را قاطی میکنم. شبها کتابم را زیر سرم میگذارم تا کلمهها بروند توی سرم و شب…
لوئیس عاشق فضانوردی است، اما دربارهی فضای شخصی چیزی نمیداند... او فاصلهاش را با دیگران رعایت نمیکند، و آنها را هل میدهد. لوئیس با شرکت در کلاس فضای شخصی یاد میگیرد که هرکس به فضا و فاصلهای نیاز دارد تا…
مولی نگران است. وقت دکتر رفتن مولی ست ولی او نمیخواهد به دکتر برود، انگار کمی میترسد، اما وقتی رفتار دوستانهی دکتر را می بیند ترسش میریزد و... این کتاب یادداشتی برای پدر و مادرها دارد که با مطالعهی آن…
آقای موش کور میخواهد به مسافرت برود. فرانکلین از او میخواهد که کارهای خانهاش را به او بسپارد. او آقای موش کور را متقاعد میکند که بزرگ شده و میتواند این کار را انجام دهد ولی فراموش میمند که باغچه…
لوئیس همیشه وسط حرف دیگران میپرد. به نظر خودش فکرهای مهمی در سر دارد و هروقت حرفی برای گفتن دارد، نمیتوئاند صبر کند. کلمات در شکمش شروع به قار و قور میکنند. بعد وول میخورند و روی زبانش این طرف…
آرجی باز هم تنبیه شده چون یادش رفته است اجازه بگیرد. چند روز پیش بهجای اینکه سوار سرویس مدرسه شود، با دوستش پیاده برگشت خانه و مامان و بابایش نگران شدند. برای استفاده از اینترنت هم از مامان و بابایش…