اندوه بالابان
اندوه بالابان
- 1073
- بهزاد شفق
- -
- مهدی رجبی
- 9 سال به بالا
- 32
- حفاظت محیط زیست- داستان- انسان و حیوان
- 978-964-389-857-1
خلاصه کتاب
از وقتی این غریبه پاشو گذاشته بود روی لنج، ناخدا ساکت و مرموز شده بود. مندو پرسید: «ناخدا راست میگه؟ خو یعنی، مار توشه جدی؟» ناخدا داد زد: «لابد هست! صدبار نگفتُمت تو اثاث مردم سرک نکش؟» مندو سرش رو انداخت پایین. برسام زد روی شکم مندو و گفت: «شارجه که رسیدیم انعام تپل میدم بهت.» مندو با اخم دستش رو پس زد. ناخدا زل زد به دریا و گفت: «شبوت آدمهای خسیسِ وسط تنگه رو میاندازه تو دریا! شنا بلدی؟»
برسام خندهای زورکی کرد و بعد چند تا اسکناس گذاشت روی سینی چای و پرسید: «شبوت یعنی چی ناخدا؟ اسم بندریه؟» مندو ذوق زده پول را برداشت. ناخدا با اخم همیشگیاش گفت: «شبوت یعنی شبوت.»
- ۳۲,۰۰۰
- افزودن به سبد خرید
توضیحات تکمیلی
سایر کتابهای این مجموعه
محصولات مشابه
نظرات خوانندگان
0 رای در مشارکت نظرات به این کتاب
نظر خود را بنویسید و به این کتاب رای دهید