انجمن یوزهای شریف

  • 1148
  • حمید اباذری
  • -
  • سیامک فرخجسته
  • 6-9
  • 112
  • داستان‌های فارسی- قرن 14- داستان نوجوانان فارسی
  • 978-964-389-965-3

خلاصه کتاب

پایم خواب رفته بود و زق زق می‌کرد. لحاف را کنار زدم. نشسته عقب رفتم و کمرم را به دیوار تکیه دادم. آخر چرا باید کشته شدن یک حیوان آنقدر مهم باشد، که آن مرتیکه قلدر هم بزند توی گوش یکی هم این همه من را تهدید کند؟ خوب حتماً حیوان خاصی بود که می‌گفت بابت توله‌اش پول خوبی می‌دهند. یعنی همچین حیوانی این اطراف هست؟ خیلی نامرد بودند. زورشان به بچه رسیده بود. اولش دلم برای مردی که سیلی خورده بود سوخت اما وقتی توی راه آن همه تهدید کرد و آن دروغ را هم به ننه‌آقا گفت، بیشتر از رئیس کارگاه ازش بدم آمد. اصلاً حقش بود.

  • نا موجود
  • توضیحات تکمیلی

  • سایر کتاب‌های این مجموعه

  • نظرات خوانندگان

    • 0 نظر
    • 0

    0 رای در مشارکت نظرات به این کتاب

    نظرات

    نظر خود را بنویسید و به این کتاب رای دهید

    0
    • 5
    • 4
    • 3
    • 2
    • 1
    ورود به سایت
    لطفا صبر کنید