تفنگ اهلی

  • 1023
  • مسعود ملک‌یاری
  • -
  • سحر دانشی
  • 9-15
  • 56
  • داستان‌های فارسی- داستان‌های آموزنده- حفاظت محیط زیست
  • 978-964-389-949-3

خلاصه کتاب

آقای فرهمند آرام گفت: «مردونگی که به تیر درکردن نیست. حتی تو جنگ هم زدن آدم‌های بی‌پناه نامردیه. تازه اینجا که جنگ نیست. ما اومدیم تو خونه‌ی حیوونا و با پررویی تمام اونا رو می‌کشیم.» دامون داد زد: «تفنگ باید تیر بندازه وگرنه که با بیل فرقی نداره.» آقای فرهمند لبخندی زد و گفت: «کلانی‌ها فقط شکار می‌کنن. بابای کیانوش تا حالا بردتش استادیوم؟ ولی من بردمت. بابای کیانوش بلده با سگ‌ها دست بده؟ ولی من بهت یاد دادم با پاپی دست بدی. بابای کیانوش بلده از روی صخره بپره تو آب؟ ولی من بغلت کردم و پریدیم...»
دامون پرید وسط حرفش و گفت: «عوضش اگه یکی با تیر بزنه توی دستش، نمی‌ایسته تماشاش کنه.»

  • توضیحات تکمیلی

  • سایر کتاب‌های این مجموعه

  • نظرات خوانندگان

    • 0 نظر
    • 0

    0 رای در مشارکت نظرات به این کتاب

    نظرات

    نظر خود را بنویسید و به این کتاب رای دهید

    0
    • 5
    • 4
    • 3
    • 2
    • 1
    ورود به سایت
    لطفا صبر کنید