قالی هزار و یک شب مادربزرگ
قالی هزار و یک شب مادربزرگ
- 1226
- فاطمه سرمشقی
- -
- گلی صفری
- 7 سال به بالا
- 24
- حفاظت محیط زیست- تفکیک زباله- داستانهای تخیلی- داستان
- 978-964-389-900-4
خلاصه کتاب
مادربزرگ دستهای شهربانو را بزرگ و قوی میبافد. شهربانو بقچه را برمیدارد و میرود صحرا. مادربزرگ میگوید: «باید تا چشمهایم رنگ دارند ببافمشان وگرنه هیچ کس نگاهش نمیکند.» اما هرچه میگردد نخ آبی پیدا نمیکند. ابروهای مادربزرگ به هم گره میخورد و لبهایش جمع میشود. نهال به پاهای مادربزرگ نگاه میکند. آنها را زودتر از همه بافته و گفته بود: «من که جایی نمیخواهم بروم. اما دستهایم را آخر از همه میبافم.» نهال میگوید: «خودم میروم و از زیرزمین برایت نخ آبی میآورم.»
- نا موجود
توضیحات تکمیلی
سایر کتابهای این مجموعه
محصولات مشابه
نظرات خوانندگان
0 رای در مشارکت نظرات به این کتاب
نظر خود را بنویسید و به این کتاب رای دهید