گلوله و پلنگ

  • 1072
  • مهدی رجبی
  • -
  • مجید فخار زواره
  • 6-9
  • 24
  • داستان‌های فارسی
  • 978-964-389-922-6

خلاصه کتاب

گلوله‌ها این‌جوری نیستند. برای کشتن ساخته شده‌اند اما نه از کشتن خوشحال می‌شوند نه غمگین. اصلاً غم و شادی را نمی‌فهمند. مثلاً وقتی رجب‌بیگ جلوی نامزدش ادای صدای دخترانه شاه را درآورد و طاووس‌النساء تلق‌ تولوق شبیه کتری کارخانه خندید، من هیچ احساسی نداشتم. یا مثلاً وقتی رجب بیگ یاد مرگ پدرش افتاد و برایم تعریف کرد پدرش چطور موقع لیسیدن انگشت ماستی، انگشترش را قورت داده و خفه شده، باز هم من هیچ احساسی نداشتم. ولی خودش زارزار گریه می‌کرد و سرش را می‌زد به لوله تفنگ، طوری که باروت توی پوکه‌ام می‌لرزید.

  • نا موجود
  • توضیحات تکمیلی

  • سایر کتاب‌های این مجموعه

  • نظرات خوانندگان

    • 0 نظر
    • 0

    0 رای در مشارکت نظرات به این کتاب

    نظرات

    نظر خود را بنویسید و به این کتاب رای دهید

    0
    • 5
    • 4
    • 3
    • 2
    • 1
    ورود به سایت
    لطفا صبر کنید