قصه‌ی-سیرک-سیاه-قسمت-اول
# اضافه به لیست علاقه‌مندی‌ها

شیر بزرگه دهانش را باز کرد و دندان‌هایش را نشان داد. دندان‌های نیش بالایش افتاده بودند. شیرلُکنتی گفت: «د...دندون نداره. ش...شینِش می‌زنه! گ...گرفتی چی می‌گم؟ ش...شینِش!» نلی با ناراحتی پرسید: «برای چی؟» شیر بزرگه گفت: «ساهزاده سیاهپوس اره‌سون کرد. بعد پوسیدن. بعد کنده سدن! اسمت چیه؟» نلی گفت: «نلی!» شیر گفت: «اسم قشنگی‌یه! ساده! منظورم ساده نه ساده.» شیر لکنتی گفت: «می... میگه شا...شاده!»

دیدگاه شما 0 دیدگاه کاربران
لطفا صبر کنید