روز تولد لاكی بود. بابا و مامانش برای او چهارچرخهی قرمز قشنگی خريده بودند. لاكی میخواست سه تا از دوستانش را دعوت كند تا با هم بازی كنند وی او فقط يک چهارچرخه داشت. ناگهان فكری به خاطرش رسيد...
قصه صوتی لاکی نوبتی بازی میکند
اضافه به لیست علاقهمندیها
قصه صوتی لاکی نوبتی بازی میکند
متين محمدی
5 دقیقه
0 نفر پسندیدهاند
دیدگاه شما 0 دیدگاه کاربران
قصه صوتی کودکانه دیگر