خانم کلاغه انگار بخواهد دلم را بسوزاند، شال گردنم را انداخته بود دور گردنش و رفته بود بالای درخت. گفتم: مگر دستم بهت نرسد خانم کلاغه، خانم کلاغه دوباره قارقار کرد و پرید و رفت. مرغ مینا داد کشید: بیا!بیا! گاهی حقیقت را به سادگی نمیتوان دید. گاهی برای دیدن حقیقت باید عینک همدلی را به چشم زد...
قصه صوتی نارگل و کلاغ



-
9:02 دقیقه
0 نفر پسندیدهاند


دیدگاه شما 9 دیدگاه کاربران

سلام عالی بود اگر گوینده خواستید رو من حساب کنید استعداد نقالی و گویندی را دارم اداره هم قبولم کرده پارمیس عبدالهی سپاسگذارم

سلاام عالی بود ممنون از همه زحماتتون اگر گوینده خواستید میتونید رو من حساب کنید ب لطف خدا صدای بدی ندارم 🥰شاید مورد پسند قرار بگیره 🪻

آره خوب بود

خیلی آموزشی بود

قصه ی بدی نیست و صداش هم خوبه نصبت به قصه
مدیر سیستم :
ممنون

هم داستان عالی هم صدا دلنشین، دختر من هر شب گوش می کنه قبل خواب♥️
مدیر سیستم :
خوشحالیم که دوست داشتید و استفاده کردید. :)

صداش افتضاح بود

عالییییییی

باسلام و قدردانی بسیار یک پیشنهاد داشتم ،اگر ممکنه در توضیحات نوشتاری زیر داستانهای صوتی ،گروه سنی درج شود در این صورت انتخاب قصه خیلی ساده تر می شود با سپاس مجدد
مدیر سیستم :
سلام بله حتما نظر شما رو منتقل میکنیم.
قصه صوتی کودکانه دیگر
مدیر سیستم :
ممنون از پیشنهادتون، حتما