قصه‌ی-آخ-دندانم
# اضافه به لیست علاقه‌مندی‌ها

یک روز صبح که خواهر خرسی از خواب بیدار شد، متوجه شد که دندانش لق شده است. برای همین همراه مامان و برادر خرسی رفتند دندان‌پزشکی. اول روی چهارپایه ایستاد و وقتی آقای دکتر دندان‌های برادرخرسی را معاینه می‌کرد، او را تماشا می‌کرد. بعد نوبت خواهر خرسی شد. آن‌ قدر چیزهای جالب در دندان‌پزشکی دید که یادش رفت دندانش لق شده ...

دیدگاه شما 0 دیدگاه کاربران
لطفا صبر کنید