توی این کتاب یک گرگ است و سه تا وروجک. تو هم اگر بیایی میشوند چهار تا وروجک و یک گرگ. آن وقت قاطی داستان میشوی و میفهمی اگر یک وقت گرگی، چیزی خواست تو را هاپولی کند، چه کار کنی.
هم ترسید و هم چشمهایش از تعجب گرد شد. پیش خودش فکر کرد: «بز هم بزهای قدیم! اینها دارند برای من خط و نشان میکشند. بهتر است بروم قصابی چند کیلو گوشت بخرم و بخورم.»