قصهی فرانکلین میبخشد.
خواهر کوچک فرانکلین، هریت، وقتی با خانوادهشان برای پیکنیک کنار برکه بودند اتفاقی تنگ بلور ماهی فرانکلین، طلایی، را میاندازد.…
قصهی باهم قلعه می سازیم
کامیل خیلی دوست دارد در ساحل، قلعه شنی درست کند. اما ساختن یک قلعهی شنی بزرگ به تنهایی کار سختی…
قصهی تامی بیترمز
تامی عاشق پارک و زمین بازی است. آنجا سرسره بازی میکند، از میله ها آویزان می شود و تاپ میخورد.…
قصهی شهر نجارها قسمت چهارم
روزگار طوری میگذشت که انگار از اهالی شهر ما خوشبختتر و معروفتر وجود ندارد، اما همه خوب میدانستند که آن…
قصهی شهر نجارها قسمت سوم
روزگار طوری میگذشت که انگار از اهالی شهر ما خوشبختتر و معروفتر وجود ندارد، اما همه خوب میدانستند که آن…
قصهی شهر نجارها قسمت دوم
روزگار طوری میگذشت که انگار از اهالی شهر ما خوشبختتر و معروفتر وجود ندارد، اما همه خوب میدانستند که آن…
قصهی شهر نجارها قسمت اول
روزگار طوری میگذشت که انگار از اهالی شهر ما خوشبختتر و معروفتر وجود ندارد، اما همه خوب میدانستند که آن…
قصهی شلخته
دستکش بازی شلخته گم شده بود. جاهايي كه به عقلش ميرسيد، گشت ولي پيدايش نكرد. از مامانش پرسيد مامانش گفت…
قصهی دوست تازه چه خوبه
پگی تازه وارد این شهر شده است. او خانهی جدیدش را دوست دارد. ولی پگی تنهاست و دوستی ندارد تا…
قصهی اشباح جنگلی (قسمت دوم)
همیشه فکر میکردم زندگی در جنگل خیلی هیجانانگیز است. فکرش را بکنید. شب توی خانهی جنگلیتان هستید که یکهو زنگ…
قصهی اشباح جنگلی (قسمت اول)
همیشه فکر میکردم زندگی در جنگل خیلی هیجانانگیز است. فکرش را بکنید. شب توی خانهی جنگلیتان هستید که یکهو زنگ…
قصهی ماسک کاغذی
خانم نقاشی روی دیوارهای کلاسمان را پر کرده از نقاشی های رنگیرنگی. روی دیوار ته کلاس یک مدرسهی جنگلی کشیده…
قصهی از همه بدم میاد
امروز ملكهی زنبورهای عسل اصلاً حال خوبی ندارد، خيلی عصبانی است و از همه متنفر است. اما پس از تحمل…
قصهی چهجوری برگردم؟
«آخه نور اون خونه خوب نیست. چهجوری برگردم؟» طاها گفت: «تو برگرد. هرچی تو بگی.» صدای بوق اتوبوس آمد. طاها…
قصهی بادکنک غمگین چطور خوشحال شد؟
من یک بادکنک غمگینم. قرار بود یک بادکنک معمولی باشم ولی مدتی است که خیلی ناراحتم. اصلا حال و حوصلهی…
قصهی همینه که هست
ملوین عاشق کولهپشتی دایناسوری است؛ اصلاً دوست ندارد آخر صف باشد و ترجیح میدهدبه جای مدادشمعی با ماژیک نقاشی بکشد.…
قصهی کره الاغ لجباز
تامی بعضی وقتها که ناراحت می شود، دست به سینه میایستد، پاهایش را به زمین می کوبد و اخم میکند.…
قصهی اینقدر ناامید نباش
زاک و خانوادهاش به ساحل میروند ولی زاک روز بدی را پشت سر میگذارد. هیچچیز درست پیش نمی رود و…
قصهی باغی که درخت نداشت (قسمت دوم)
نهال وسط آسمان یک خورشید میکشد و نارنجها را نارنجی میکند. غول بزرگ میگوید: «حالا باید چهارچشمی مواظب نارنجها باشیم…
قصهی باغی که درخت نداشت (قسمت اول)
نهال وسط آسمان یک خورشید میکشد و نارنجها را نارنجی میکند. غول بزرگ میگوید: «حالا باید چهارچشمی مواظب نارنجها باشیم…
در بخش قصهها شما میتوانید داستانهای ما را به صورت صوتی بشنوید. کتابهای صوتی در اکثر موارد جذابیت بیشتری برای کودکان دارند. میتوانید از قصههای نردبان برای تقویت مهارتهای شنیداری و یا بهجای قصه شب برای خواب کودکان استفاده کنید.