بیا بریم بازی! بریم بازی!
چرا هی میگویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. بازی کردن را هم خیلی دوست دارم. خب! بعضی وقتها هم موقع بازی دسته گل به آب میدهم. مثل چی؟ مثل گلدان شکستهی عمو شیتو، مثل ماشین خراب گردالو، مثل دیر رسیدن به اردو و ... ولی من خیلی چیزها هم یاد میگیرم. مثل کاردستی درست کردن با قیچی، مثل بالا رفتن از سرسرهی بی پله، مثل دوست پیدا کردن با سیب، مثل گوش نکردن به بعضی حرفها و کلی چیزهای خوب دیگر.
هاوارد خرگوشه مثل خیلی از بچههای همسن و سال تو از خیلی چیزها میترسید. تا اینکه یک روز که او کنار پنجره ایستاده بود اتفاق جالبی برایش افتاد. هاوارد با چشمهای خودش دید که یک پرنده برای اولین بار چطوری پرواز میکند. حرفهای پرنده به هاوارد کمک کرد تا ...
کتاب خرگوشک نترس! نوشته هاوارد بینکو و ترجمه سارا وطن آبادی ازبهترین آثار منتشر شده در زمینه آموزش مهارتهای زندگی به کودکان 3 تا 9 ساله است. این کتاب را انتشارات نردبان منتشر کرده است.
دوست داری ماجراهایم را بخوانی؟ ماجراهای من در چهارده کتاب چاپ شده که این کتاب یکی از آنهاست.
ترس از تاریکی، من ریحانه هستم، این هم پیشی کوچولوی من است، من و پیشی کوچولو توی اتاق من گیر افتادیم و قرار است گرگ بلا، من و پیشی کوچولو را یک لقمه چپ بکند. لطفا کتاب را باز کن و بیا به کمک ما!
حسودی، من ریحانه هستم، این هم پیشی کوچولوی من است، ما امروز مهمان داریم و قرار است با مهمانهایمان خالهبازی کنیم! قالی ما برای مهمان تازه هم جا دارد. تو هم بیا و کنار ما بنشین!
من ریحانه هستم، این هم پیشی کوچولوی من است، امروز پیشی کوچولو موقع بازی کردن در حیاط یاد گرفت که هیچ کس نباید بدون اجازه به بدنش دست بزند. کتاب را ورق بزن و ماجرای امروز پیشی کوچولو را بخوان!
پذیرش تفاوتها، من ریحانه هستم، این هم پیشی کوچولوی من است. امروز وقتی نقاشی میکشیدیم، دو تا از انگشتهای پیشی کوچولو را گم کردیم. به ما کمک میکنی انگشتهای گمشده را پیدا کنیم؟
هاوارد خرگوشه دوستی داشت به نام چارلی. بعضی از همکلاسیهای چارلی حق او را ضایع میکردند ولی او نمیتوانست کاری کند که آنها این رفتارشان را تکرار نکنند. وقتی هاوارد دید که بچههای دیگر دوستش را اذیت میکنند، تصمیم گرفت کاری کند...