کریتر کوچولو سکهای را از روی زمین برمیدارد. اول فکر میکند که سکه برایش شانس میآورد ولی بعد پشت هم بدشانسی میآورد و ...
من نمیتوانم خوب بخوابم! یعنی شبها خوابم نمیبرد! اصلاً نمیدانم چه کار باید کنم. گاهی گوسفند میشمرم. گاهی هم کتاب میخوانم. ولی انگار نه انگار...
قورباغهی قصهی ما رازی دارد. قول میدهید به کسی نگویید؟ او نمیتواند شنا کند و از آب میترسد! فکر کنید قورباغه نمیتواند شنا کند! او نمیداند چه کار کند تا این که...