قصه صوتی کودکانه
قصه صوتی دیدی گم شدیم!

قصه صوتی دیدی گم شدیم!

شاتو خسته شد. نشست کنار دیوار و گفت: «دیدی گم شدیم، پیدا هم نمی‌شیم؟» و چشم‌هایش اشکی شد. چشم‌های شوتک هم می‌خواست اشکی بشود، اما شوتک...
-هوووووممم...
اول یک نفس عمیق کشید و بعد...
-اووووممم
فکر کرد و فکر کرد و..
time 7 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی پول علف خرس نیست!

قصه صوتی پول علف خرس نیست!

خواهر خرسی و برادر خرسی خیلی چیزها را خوب می‌دانند؛ مثلاً می‌دانند کجا می‌شود گل‌های خیلی قشنگ پیدا کرد، کجا تمشک‌های آبدار و خوشمزه دارد، جایی که بهترین عسل را می‌توان پیدا کرد کجاست. ولی بعضی چیزها را هم خوب نمی‌دانند، مثل صرفه جویی و پس انداز کردن. تا این‌ که یک روز باباخرسی خیلی از دست آن‌ها عصبانی می‌شود و ...
time 11 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی ای وای، گم شدم!

قصه صوتی ای وای، گم شدم!

سارا از اینکه با همکلاسی‌هایش به گردش علمی می‌رود خیلی خوشحال است. اما وقتی جلوی یک مغازه می‌ایستد، دوستانش را گم می‌کند و نمی‌تواند آن‌ها را پیدا کند. سارا سعی می‌کند آرام باشد و فکر کند. او اطلاعات شخصی خود و نشانی خانه را می‌داند. پس از یک بزرگتر کمک می‌گیرد و به او می‌گوید که گم شده است...
time 8 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی باید تصمیم بگیری کامیل

قصه صوتی باید تصمیم بگیری کامیل

کامیل خیلی هیجان‌زده است؛ چون در مدرسه یک برنامه‌ی تازه دارند. کامیل نمی‌تواند تصمیم بگیرد که بادبادک درست کند یا سبزی بکارد؟ او هر دو کار را دوست دارد. ولی باید فقط یکی را انتخاب کند. او تصمیم می‌گیرد وارد گروه باغبانی شود. حالا باید تصمیم‌های دیگری بگیرد. چه نوع سبزی‌ای را بیشتر دوست دارد؟ گلدان چه رنگی انتخاب کند؟ ببینید کامیل چطور این همه تصمیم می‌گیرد؟
time 7 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی چه کفش‌های مسخره‌ای!

قصه صوتی چه کفش‌های مسخره‌ای!

سارا کفش‌های صورتی تازه‌اش را خیلی دوست دارد. اما وقتی آن‌ها را می‌پوشد، یکی از پسرها در مدرسه مسخره‌اش می‌کند. از آن روز به بعد مایکل هرجا سارا را می‌بیند سربه‌سرش می‌گذارد. سارا خیلی ناراحت است و تصمیم می‌گیرد دیگر به حرف‌های مایکل گوش ندهد یا از او دور شود. حتی از خانم معلم کمک می‌گیرد که با مایکل صحبت کند. بالاخره سارا یاد می‌گیرد چطور جلوی او بایستد و نگذارد اذیتش کند.
time 7 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی عجب شانسی!

قصه صوتی عجب شانسی!

کریتر کوچولو سکه‌ای را از روی زمین برمی‌دارد. اول فکر می‌کند که سکه برایش شانس می‌آورد ولی بعد پشت هم بدشانسی می‌آورد و ...

time 5 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی بچه قورباغه خوابش نمی‌برد

قصه صوتی بچه قورباغه خوابش نمی‌برد

من نمی‌توانم خوب بخوابم! یعنی شب‌ها خوابم نمی‌برد! اصلاً نمی‌دانم چه‌ کار باید کنم. گاهی گوسفند می‌شمرم. گاهی هم کتاب می‌خوانم. ولی انگار نه انگار...

time 6 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی راز عجیب بچه قورباغه

قصه صوتی راز عجیب بچه قورباغه

قورباغه‌ی قصه‌ی ما رازی دارد. قول می‌دهید به کسی نگویید؟ او نمی‌تواند شنا کند و از آب می‌ترسد! فکر کنید قورباغه نمی‌تواند شنا کند! او نمی‌داند چه‌ کار کند تا این‌ که...

time 6 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی کجا را باید سُم بزنیم؟

قصه صوتی کجا را باید سُم بزنیم؟

اگر یک روز پستچی آمد و گفت شما دعوت هستید به یک مهمانی که آنجا می‌توانید نوشابه‌ی گازدار و انرژی‌زا و سوسیس بزغاله بخورید، حرفش را باور می‌کنید؟ شنگل گفت: «ولی ما که امضا نداریم. یعنی هنوز بلد نیستیم اسممان را بنویسیم.» پستچی گفت: «خب انگشت بزنید.» بچه‌ها نگاهی به دستشان انداختند و گفتند: «ما که انگشت نداریم. سم داریم.» پستچی گفت: «خب، سم بزنید.»
time 11 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی گرگ بدجنس دوست‌داشتنی

قصه صوتی گرگ بدجنس دوست‌داشتنی

تا به حال خودتان را جای یک گرگ گذاشته‌اید؟ تا به حال به یک گرگ بدجنس بی‌رحم وحشی گفته‌اید: سلام گرگ خاکستری مهربان دوست‌داشتنی! نگفته‌اید؟ خب معلوم است که تا به حال خودتان را جای هیچ گرگی نگذاشته‌اید. سختش بود. انگار در تمام عمرش مهربانی نکرده بود، حتی توی خواب. شنگل و منگل توی شکمش جفتک می‌زدند. به آن‌ها گفت: «آرام باشید بچه‌ها. حالا شما را می‌برم همان‌ جایی که بودید.»
time 6 دقیقه
play بشنوید