روز زمین پاک است و اقای هیرون به همه نهال اهدا میکند. اما فرانکلین نهال…
قصهی چه کفشهای مسخرهای
سارا کفش های صورتی تازهاش را خیلی دوست دارد. اما وقتی آنها را می پوشد، یکی از پسرها در مدرسه مسخرهاش میکند. از آن روز به بعد مایکل هرجا سارا را میبیند سربهسرش میگذارد. سارا خیلی ناراحت است و تصمیم میگیرد دیگر به حرفهای مایکل گوش ندهد یا از او دور شود. حتی از خانم معلم کمک میگیرد که با مایکل صحبت کند. بالاخره سارا یاد میگیرد چطور جلوی او بایستد و نگذارد اذیتش کند.
برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است