رفتن به محتوای اصلی

قصه فرانکلین درخت می‌کارد

روز زمین پاک است و اقای هیرون به همه نهال اهدا می‌کند. اما فرانکلین نهال نمی‌خواهد بلکه یک درخت بزرگ می‌خواهد تا بتواند میان شاخه‌هایش بازی کند. در راه برگشت به خانه، فرانکلین نهالش را گم می‌کند. تمام دوستانش نهال‌هایشان…

ادامه مطلب

قصه خرگوشک بقیه هم حق دارند

الی مهمانی گرفته اما خرگوشه را دعوت نکرده است. چون هاوارد سر صف ناهار نوبت را رعایت نمی‌کند. همیشه می‌گوید حق با من است و همه باید کاری را که او دوست دارد انجام بدهند. هاوارد کاری می‌کند که لج…

ادامه مطلب

قصه‌ی خرگوش کوچولوی خوشحال

آيا تا به حال آن‌قدر خوشحال شده‌اي كه از شدت خوشحالي بالا و پايين بپري؟ وقتي با دوستانت هستي يا آسمان پر ستاره را نگاه مي‌كني خيلي خوشحال مي‌شوي؟ خرگوش كوچولو عاشق خوشحالي و مهربانيبا ديگران است. تو هم با…

ادامه مطلب

قصه‌ی لذت بخشش

حكايت بخشش حكايت جوجه‌تيغي و موش كوري است كه در زمستان هر دو در يك سوراخ كوچك لانه كرده‌اند. بخشش مثل پرواز بر فراز ابرهاي توفان‌زا و رسيدن به ابرهاي سفيد بزرگ پنبه‌اي با آسمان آبي و خورشيد تابان است.…

ادامه مطلب

قصه‌ی همه مرا دوست دارند

گربه دانا پاسخ پرسش‌های دخترک را مي‌داند. قبل از اين كه دخترک در خواب ناز فرو برود، بايد از حال افراد خانواده و دوستاني كه به فكر او هستند، باخبر شود. اين قطعه لطيف درباره مهر بدون‌ چشم‌داشت، دعای قبل…

ادامه مطلب

قصه‌ی پوکی همینجوری که هستی خوبه!

پوکی خارپشته خیلی غصه می‌خورد، چون او را به خاطر تیغ‌هایش مسخره می‌کردند. اما دوستانش او را دلداری می‌دادند و می‌گفتند خیلی خوب است که تیغ دارد. یک روز، پوکی فکری به سرش زد و کاری کرد که همه دورش…

ادامه مطلب

قصه سارا به دندانپزشکی می‌رود

اولین بار بود که سارا به دندانپزشکی می­رفت. بعد از خواهرهایش نوبت او بود. صبر کرد تا بلاخره نوبتش شد. وقتی روی صندلی دندانپزشکی نشست فکر کرد چقدر کار راحتی است. دکتر آمد و دندان­هایش را نگاه کرد و قرار…

ادامه مطلب

قصه‌ی هشت‌پای عصبانی

کودکان از تمرین‌های مربوط به استراحت و آرامش عضلانی لذت می‌برند. آن‌ها می‌توانند با هشت‌پای عصبانی این داستان همزادپنداری کنند و هنگامی که پری دریایی حفظ آرامش و مدیریت خشم را به او آموزش می‌دهد، او را همراهی کنند. تمرکز…

ادامه مطلب

قصه‌ی گمشده در فضا

جونیور توی کوچه رفت. لورا هم دنبالش رفت ولی هرچه گشت، نتوانست پیدایش کند. جونیور گم شد. ترس برش داشته بود که مامان و بابا پیدایش کردند. فردای آن روز، جونیور کتابی از کتابخانه امانت گرفت که عنوانش «گمشده در…

ادامه مطلب
برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.