
قصه صوتی کسی این کلاغ آبی را نمیخواهد
کسی که در پی جنگ، بلایای طبیعی یا شرایط دیگر زندگیاش در خطر است و به ناچار باید بگریزد؛ از چنین کسی به عنوان «مهاجر اجباری» یاد میکنند. مهاجرت اجباری از روستا به شهر و چه از کشوری به کشوری دیگر پدیده ای است که امروزه انسان های زیادی در سراسر جهان آن را تجربه میکنند؛ تجربه مملو از چالش های غیر منتظره.
کسی این کلاغ آبی را میخواهد؟ داستان کلاغ کوچکی است که در جستجوی یک وطن جدید تک و تنها اما با کوله باری از امید، شجاعانه پای در راه سفر می گذارد؛ در پی یافتن جایی که در آن «امنیت» داشته باشد و او را همانطور که هست بپذیرند. این کتاب کودکان را با احساس طرد شدن، غریبگی، درماندگی و تنهایی در غربت آشنا می کند و به آنها نشان میدهد چگونه با درک تفاوت ها و پذیرش آنها و نیز با تکیه بر دانسته ها و توانایی های خود میتوانند چالشهای مهاجرت را به فرصت تبدیل کنند این کتاب روایتی است بدون زمان با موضوع آشنا داستانی برای همه آنهایی که میخواهند دنیا را جای بهتری کند.



قصه صوتی پسر شکمو و هیولای پاستیلی
رانی شکلات و شیرینی خیلی دوست دارد و تمام مدت مشغول خوردن است. تا اینکه یک شب با یک پاستیل خرسی غولپیکر مواجه میشود که همه چیز را میبلعد. باید برای نجات شهرش از دست پاستیل خرسی دست به کار شود.



قصه صوتی بتی خرگوشه می خواد گل بزنه
بتی خرگوش آتش پاره است. او میخواهد ستاره فوتبال شود. اما چون نمی تواند گل بزند، ناامید میشود.
بتی خرگوشه تصمیم میگیرد دیگر فوتبال بازی نکند اما برادرش او را راضی میکند که فوتبال را کنار نگذارد….



قصه صوتی چنگالی که بوی بد می داد
من یک چنگالم. من عاشق کارم هستم. کارم خیلی مهم استچون به آدمها در غذا خوردن کمک میکنم. قبلاً سرم خیلی شلوغ بود اما این روزها بیکارم چون همه میگویند بو میدهم. آخر من حمام کردن را دوست ندارم… کودکان با مطالعهی این کتاب به اهمیت رعایت بهداشت فردی پی میبرند.



قصه صوتی من نمی خوام بخوابم
شازدهفرفره دوست ندارد بخوابد، برای همین مدام بهانه می گیرد؛ آب میخواهد میترسد خوابش نمیآید، تا اینکه بالاخره….



قصه صوتی من باید همیشه برنده باشم
بلا دلش میخواهد همیشه برنده باشد.
او در باشگاه تابستانی هم مدام دنبال برنده شدن است و برای همین نمیتواند با بقیه خوشرفتار باشد. بلاخره نل، مربی باشگاه با او صحبت میکند…



قصه صوتی قانون طلایی خرسی
آیا خواهرخرسی باید به خاطر دوستهایش، دختر تازهوارد مدرسه را نادیده بگیرد؟ این داستان به بچهها نشان میدهد که مهربان بودن همیشه هم ساده نیست. ولی همیشه انتخاب درستی است.



قصه صوتی اژدها کوچولو بداخلاق نباش
آن روز که اژدها کوچولو از خواب بیدار شد، بیدلیل عصبانی و بدخلق بود. او پاهایش را به زمین میکوبید و سوراخهای بینیش دود بلند میشد. دوستان اژدها کوچولو که دیدند اوضاع این طوری است، دیگر با او بازی نکردند و به خانه خودشان رفتند. مادر اژدها کوچولو خوب میدانست در این مواقع چطور باید به او کمک کند. این کتاب را همراه کودکتان بخوانید و راههای کنترل عصبانیت را با هم تمرین کنید!



قصه صوتی فرانکلین و پتوی آبی
فرانکلین بچه لاکپشتی است که خیلی کارها بلد است؛ مثلاً میتواند در لاک تنگ و تاریکش تنهایی بخوابد، البته اگر برایش قصه شبش را گفته باشند و چراغ خوابش را هم روشن کرده باشند و یک لیوان آب هم برایش گذاشتهباشند… فرانکلین موقع خواب، پتوی بچگی اش را هم بغل میکند تا خوابش ببرد اما یک شب نمیتواند پتویش را پیدا کند. حالا باید چه کار کند؟



قصه صوتی فرانکلین فرار می کند
فرانکلین روز خوبی را نگذرانده بود و احساس میکرد دیگر کسی دوستش ندارد و کسی به او اهمیت نمیدهد. او تصمیم گرفت از خانه فرار کند و دوستان و مدرسه و خانهی جدیدی برای خودش پیدا کند. اما کمی از خانه دور نشده بود که …

