قصهی کسی این کلاغ آبی را نمیخواهد
کسی که در پی جنگ، بلایای طبیعی یا شرایط دیگر زندگیاش در خطر است و به ناچار باید بگریزد؛ از چنین کسی به عنوان «مهاجر اجباری» یاد میکنند. مهاجرت اجباری از روستا به شهر و چه از کشوری به کشوری…
کسی که در پی جنگ، بلایای طبیعی یا شرایط دیگر زندگیاش در خطر است و به ناچار باید بگریزد؛ از چنین کسی به عنوان «مهاجر اجباری» یاد میکنند. مهاجرت اجباری از روستا به شهر و چه از کشوری به کشوری…
تو هم بعضی وقتها این شکلی میشوی! لاکپشته هم اولش این شکلی بود، ولی شانس آورد که دوستهایش قیافهاش را دیدند و دست به کار شدند و ... تو که نمیخواهی همینجا قصه را برایت تعریف کنم؟ میخواهی؟ پس ورق…
رانی شکلات و شیرینی خیلی دوست دارد و تمام مدت مشغول خوردن است. تا اینکه یک شب با یک پاستیل خرسی غولپیکر مواجه میشود که همه چیز را میبلعد. باید برای نجات شهرش از دست پاستیل خرسی دست به کار…
بتی خرگوش آتش پاره است. او میخواهد ستاره فوتبال شود. اما چون نمی تواند گل بزند، ناامید میشود. بتی خرگوشه تصمیم میگیرد دیگر فوتبال بازی نکند اما برادرش او را راضی میکند که فوتبال را کنار نگذارد....
امسال چهلمین دوره جایزه کتاب سال در حالی برگزار شد که از بیش از ۶۰ هزار کتاب تالیف چاپ نخست، در غربالگری اولیه بیش از ۲هزار کتاب برگزیده و در داوریهایی که توسط 550 داور منتخب در ۱۵ گروه و…
من یک چنگالم. من عاشق کارم هستم. کارم خیلی مهم استچون به آدمها در غذا خوردن کمک میکنم. قبلاً سرم خیلی شلوغ بود اما این روزها بیکارم چون همه میگویند بو میدهم. آخر من حمام کردن را دوست ندارم... کودکان…
شازدهفرفره دوست ندارد بخوابد، برای همین مدام بهانه می گیرد؛ آب میخواهد میترسد خوابش نمیآید، تا اینکه بالاخره....
همانطور که شما همراهان نردبان میدانید، کتابهای نردبان اولین و بزرگترین ناشر کتابهای مهارت زندگی برای کودکان است و تا حالا بیش از ۶۰۰ عنوان کتاب مهارت زندگی برای کودکان و نوجوانان فارسیزبان منتشر کرده است! در همین راستا…
بلا دلش میخواهد همیشه برنده باشد. او در باشگاه تابستانی هم مدام دنبال برنده شدن است و برای همین نمیتواند با بقیه خوشرفتار باشد. بلاخره نل، مربی باشگاه با او صحبت میکند...
آیا خواهرخرسی باید به خاطر دوستهایش، دختر تازهوارد مدرسه را نادیده بگیرد؟ این داستان به بچهها نشان میدهد که مهربان بودن همیشه هم ساده نیست. ولی همیشه انتخاب درستی است.
آن روز که اژدها کوچولو از خواب بیدار شد، بیدلیل عصبانی و بدخلق بود. او پاهایش را به زمین میکوبید و سوراخهای بینیش دود بلند میشد. دوستان اژدها کوچولو که دیدند اوضاع این طوری است، دیگر با او بازی نکردند…
فرانکلین بچه لاکپشتی است که خیلی کارها بلد است؛ مثلاً میتواند در لاک تنگ و تاریکش تنهایی بخوابد، البته اگر برایش قصه شبش را گفته باشند و چراغ خوابش را هم روشن کرده باشند و یک لیوان آب هم برایش…