لوئیس عاشق فضانوردی است، اما دربارهی رعایت فاصله و فضای شخصی چیزی نمیداند... او فاصلهاش را با دیگران رعایت نمیکند، و آنها را هل میدهد. با مطالعهی این کتاب، کودکان با مفهوم فضای شخصی آشنا میشوند و میآموزند که هر کس به فضا و فاصلهای نیاز دارد تا بتواند احساس راحتی کند.
شیر بزرگه دهانش را باز کرد و دندانهایش را نشان داد. دندانهای نیش بالایش افتاده بودند. شیرلُکنتی گفت: «د...دندون نداره. ش...شینِش میزنه! گ...گرفتی چی میگم؟ ش...شینِش!» نلی با ناراحتی پرسید: «برای چی؟» شیر بزرگه گفت: «ساهزاده سیاهپوس ارهسون کرد. بعد پوسیدن. بعد کنده سدن! اسمت چیه؟» نلی گفت: «نلی!» شیر گفت: «اسم قشنگییه! ساده! منظورم ساده نه ساده.» شیر لکنتی گفت: «می... میگه شا...شاده!»
لوئیس همیشه وسط حرف دیگران میپرد. به نظر خودش فکرهای مهمی در سر دارد و هر وقت حرفی برای گفتن دارد، نمیتواند صبر کند. کلمات در شکمش شروع به قار و قور میکنند. بعد وول میخورند و روی زبانش این طرف و آن طرف میروند. بالاخره هم دهانش مثل آتشفشان فوران میکند و وسط حرف دیگران میپرد.
کودکان با مطالعهی این کتاب پا به پای لوئیس یاد میگیرند افکار خود را مدیریت و به حرفهای دیگران توجه کنند و به این ترتیب به دیگران احترام بگذارند.
در یک جمعه شب مایکل دلش میخواهد غذای دریایی بخورد؛ اما میفهمد که در صورت غذای رستوران نپتون خبری از ماهی نیست! پگی قاچاقچی، دزد دریایی ترسناک، ماهیهای همهی دریاها را غارت کرده است و چیزی نمانده که همهی اقیانوسها از ماهی خالی شوند. خوشبختانه مایکل میداند باید چه کسی را خبر کند...
اما آیا وال بزرگ آبی، عاقلترین وال دنیا، میداند چه کار باید کرد؟