قصه صوتی کودکانه
قصه صوتی امیلی و گل‌های پرنده‌ی بن

قصه صوتی امیلی و گل‌های پرنده‌ی بن

امیلی فقط ابرهای تیره‌ی بارانی و خانه‌هایی با در و پنجره‌های کوچک می‌کشید.

امیلی خیلی دلش برای بن تنگ شده بود. وقتی امیلی برادر کوچکش را بعد از یک بیماری طولانی از دست می‌دهد خیلی خیلی ناراحت، عصبانی و تنها می‌شود.

با حمایت و درک پدر و مادرش، امیلی می‌فهمد که وقتی کنار مامان و بابا می‌خوابد، حالش بهتر می‌شود. وقتی درباره‌ی احساساتش حرف می‌زند یا درباره‌ی بن سؤال می‌کند، بهتر می‌شود. حتی انجام کارهای بچگانه هم به او کمک می‌کند. ولی بیشتر از هرچیز، حس می‌کند وقتی یاد بن می‌افتد و لحظه‌های شادی را که باهم داشتند، به یاد می‌آورد، ناراحتی‌اش کمتر می‌شود و این کار آرامش بیشتری به او و خانواده‌اش می‌دهد.

time 10 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی پیشی کوچولو! بیشتر... بیشتر... بیشترتر!

قصه صوتی پیشی کوچولو! بیشتر... بیشتر... بیشترتر!

من ریحانه هستم. این هم پیشی کوچولوی من است. پیشی کوچولو می‌خواهد حرف زدن یاد بگیرد. من هم می‌خواهم یادش بدم. تو هم می‌آیی کمک؟
time 6 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی اندوه بالابان قسمت دوم

قصه صوتی اندوه بالابان قسمت دوم

از وقتی این غریبه پاشو گذاشته بود روی لنج، ناخدا ساکت و مرموز شده بود. مندو پرسید: «ناخدا راست میگه؟ خو یعنی، مار توشه جدی؟» ناخدا داد زد: «لابد هست! صدبار نگفتُمت تو اثاث مردم سرک نکش؟» مندو سرش رو انداخت پایین. برسام زد روی شکم مندو و گفت: «شارجه که رسیدیم انعام تپل میدم بهت.» مندو با اخم دستش رو پس زد. ناخدا زل زد به دریا و گفت: «شبوت آدم‌های خسیسِ وسط تنگه رو می‌اندازه تو دریا! شنا بلدی؟»

برسام خنده‌ای زورکی کرد و بعد چند تا اسکناس گذاشت روی سینی چای و پرسید: «شبوت یعنی چی ناخدا؟ اسم بندریه؟» مندو ذوق زده پول را برداشت. ناخدا با اخم همیشگی‌اش گفت: «شبوت یعنی شبوت.»

time 11 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی اندوه بالابان قسمت اول

قصه صوتی اندوه بالابان قسمت اول

از وقتی این غریبه پاشو گذاشته بود روی لنج، ناخدا ساکت و مرموز شده بود. مندو پرسید: «ناخدا راست میگه؟ خو یعنی، مار توشه جدی؟» ناخدا داد زد: «لابد هست! صدبار نگفتُمت تو اثاث مردم سرک نکش؟» مندو سرش رو انداخت پایین. برسام زد روی شکم مندو و گفت: «شارجه که رسیدیم انعام تپل میدم بهت.» مندو با اخم دستش رو پس زد. ناخدا زل زد به دریا و گفت: «شبوت آدم‌های خسیسِ وسط تنگه رو می‌اندازه تو دریا! شنا بلدی؟»

برسام خنده‌ای زورکی کرد و بعد چند تا اسکناس گذاشت روی سینی چای و پرسید: «شبوت یعنی چی ناخدا؟ اسم بندریه؟» مندو ذوق زده پول را برداشت. ناخدا با اخم همیشگی‌اش گفت: «شبوت یعنی شبوت.»

time 11 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی رئیس زمین بازی

قصه صوتی رئیس زمین بازی

کوین تازگی‌ها دوست ندارد بازی کند. هر بار که به زمین بازی می‌رود، سامی از راه می‌رسد و به او زور می‌گوید. کوین هر بازی‌ای که می‌کند «تاب‌بازی، سرسره‌ بازی، یا بالا رفتن از میله‌ها» سامی همیشه به سراغش می‌رود. آرزوی کوین این است که سامی دست از سر او بردارد.

ولی یک روز کوین متوجه می‌شود که...

در این داستان جذاب و دلگرم کننده، راه حلی زیرکانه برای مشکلی کودکانه ارائه می‌شود.

time 10 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی من هم نگاه نکرده بودم (درباره‌ی پذیرفتن اشتباه)

قصه صوتی من هم نگاه نکرده بودم (درباره‌ی پذیرفتن اشتباه)

بیا بریم بازی! بریم بازی!

چرا هی می‌گویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. همان شوتکی که بازی کردن را خیلی دوست دارد. خب! بعضی وقت‌ها هم موقع بازی دسته گل به آب می‌دهم. مثل چی؟ اووووم... مثل گلدان شکسته‌ی عمو شیتو، مثل ماشین خراب گردالو و ... ولی من خیلی چیزها هم یاد می‌گیرم. مثل چی؟ مثل بالا رفتن از سرسره‌های بی پله، مثل گوش نکردن، ... اصلاً دوست داری بدانی این دفعه کدام دسته گل را آب داده‌ام، چی یاد گرفته‌ام؟ پس بیا با هم کتابم را بخوانیم.

time 3 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی جغد پرچونه

قصه صوتی جغد پرچونه

لیسی واکر داستان جغد پرحرفی است که همیشه حرف می‌زند. سر غذا، سرکلاس، موقع فیلم تماشا کردن و... اما یک روز که از خواب بیدار شد و دید که نمی‌تواند حرف بزند! داستان را بخوانید تا ببینید چه اتفاقی برای جغد پرچونه افتاد و چه درسی از این اتفاق گرفت.

time 4 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی نازک نارنجی

قصه صوتی نازک نارنجی

نازک نارنجی چاق و چله بود. آرواره‌های قوی داشت و وقتی با همبازی‌هايش بازی می‌كرد، هميشه برنده بود. ولی خيلی زودرنج بود. وقتی كسی به او می‌گفت چه گوش‌های نازی داری، ناراحت می‌شد. وقتی به او می‌گفتند چه پاهای قوی ومحكمی داری ناراحت می‌شد. خلاصه از هر حرفی دلخور می‌شد تا اين‌كه ...
time 7 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی باغچه‌ی پسرک

قصه صوتی باغچه‌ی پسرک

 باغچه‌ی پسرک داستان پسری است که دلش می‌خواهد همه‌ جا سبز باشد ...

time 7 دقیقه
play بشنوید
قصه صوتی بیمارستان که ترس ندارد

قصه صوتی بیمارستان که ترس ندارد

داشتیم فوتبال بازی می‌کردیم که خوردم زمین و پایم درد گرفت. مرا بردند بیمارستان و دکتر پایم را معاینه کرد و گفت که شکسته است. از پایم عکس گرفتند و بعد هم آن را گچ گرفتند. توی بیمارستان دستگاه‌های جورواجور دیدم. بعد هم...
time 5 دقیقه
play بشنوید