رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی مامان صدای چیه؟

جی کی گفت: «وای، چه عالی! چه شانسی آوردم. پس شما صدای من رو می‌شنوید. راستش دیگر نمی‌توانم صبر کنم. خیلی غمگینم. آدم‌ها قبلاً صدای من را می‌شنیدند، اما حالا این‌قدر سرو صدا زیاد شده که هیچ‌کس صدایم را نمی…

ادامه مطلب

قصه‌ی دایناسور عینکی

]تق‌تق‌زوزوس، بچه‌دايناسوری كه تازه می‌خواهد به دنيا بيايد، به‌اندازه‌ای نزديک‌بين است كه حتی نمی‌تواند راه بيرون آمدن از تخم را پيدا كند و وقتی بالاخره از تخم بيرون می‌آيد، زندگی چندان برايش آسان نيست... اين كتاب سرگذشت بامزه‌ی دايناسوری است…

ادامه مطلب

قصه‌ی ترس فرفری از صداهای بلند

اسم بره كوچولوی قصه‌ی ما فرفري بود. او دوست داشت بازی كند و صدای قورقور قورباغه‌ها را بشنود ولی از صداهای بلند می‌ترسيد. از صدای تراكتور، گاو، رعد و برق و . . . هر وقت صدای بلند می‌شنيد، پنهان…

ادامه مطلب

قصه کاش تنها نبودم

گاهی به‌اندازه‌ای عصبانی می‌شويم كه تنها آرزوی‌مان اين است كه ديگران تنهای‌هان بگذارند! يك شب، پسر كوچولويی كه همين آرزو را می‌كند، به آرزويش می‌رسد. وقتی از خواب بيدار می‌شود، خود را در يك جزيره‌ی كوچک می‌يابد كه در آسمان…

ادامه مطلب

قصه جادوگر دهکده سبز

روزی روزگاری پيرمردی در دهكده‌ی سبز زندگی می‌كرد. او عاشق طبيعت بود ولی اهالی دهكده زباله می‌ريختند و طبيعت زيبا را آلوده می‌كردند. او هر روز گونی به دست در جاده راه می‌افتاد و زباله‌ها را جمع می‌كرد. پيرمرد از…

ادامه مطلب

قصه مدرسه چه خوبه

قصه‌ی مدرسه چه خوبه داستان دختری به اسم لولاست. لولا درمورد مدرسه رفتن مطمئن نيست. به هر حال وقتی دلش نمي‌خواهد هر بار بيشتراز ده بيسكويت بخورد، چرا بايد شمردن اعداد بزرگ‌تر از ده را ياد بگيرد؟ وقتی تلفن هست،…

ادامه مطلب
برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.