رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی فقط با من دوست باش

زندگی خوب و خوش سمی، وقتی که جاسمین همسایه‌ی آن‌ها می‌شود، به هم می‌ریزد. سمی دوستش استلا را دارد و به دوست دیگری نیاز ندارد. آن‌ها دوست‌های صمیمی هستند؛ مثل یک جفت دستکش. دوست‌ها که سه‌تا می‌شوند، مشکلاتی پیش می‌آید.…

ادامه مطلب

قصه‌ی کسی این کلاغ آبی را نمی‌خواهد

کسی که در پی جنگ، بلایای طبیعی یا شرایط دیگر زندگی‌اش در خطر است و به ناچار باید بگریزد؛ از چنین کسی به عنوان «مهاجر اجباری» یاد می‌کنند. مهاجرت اجباری از روستا به شهر و چه از کشوری به کشوری…

ادامه مطلب

قصه‌ی لاک‌پشت و مرغابی‌ها

تو هم بعضی وقت‌ها این شکلی می‌شوی! لاک‌پشته هم اولش این شکلی بود، ولی شانس آورد که دوست‌هایش قیافه‌اش را دیدند و دست به کار شدند و ... تو که نمی‌خواهی همین‌جا قصه را برایت تعریف کنم؟ می‌خواهی؟ پس ورق…

ادامه مطلب

قصه‌ی پسر شکمو و هیولای پاستیلی

رانی شکلات و شیرینی خیلی دوست دارد و تمام مدت مشغول خوردن است. تا اینکه یک شب با یک پاستیل خرسی غول‌پیکر مواجه می‌شود که همه چیز را می‌بلعد. باید برای نجات شهرش از دست پاستیل خرسی دست به کار…

ادامه مطلب

قصه‌ی بتی خرگوشه می‌خواد گل بزنه

بتی خرگوش آتش پاره است. او می‌خواهد ستاره فوتبال شود. اما چون نمی تواند گل بزند، ناامید می‌شود. بتی خرگوشه تصمیم می‌گیرد دیگر فوتبال بازی نکند اما برادرش او را راضی می‌کند که فوتبال را کنار نگذارد....  

ادامه مطلب

قصه‌ی چنگالی که بوی بد می‌داد

من یک چنگالم. من عاشق کارم هستم. کارم خیلی مهم استچون به آدم‌ها در غذا خوردن کمک می‌کنم. قبلاً سرم خیلی شلوغ بود اما این روزها بیکارم چون همه می‌گویند بو می‌دهم. آخر من حمام کردن را دوست ندارم... کودکان…

ادامه مطلب
برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.