تو هم بعضی وقتها این شکلی میشوی! لاکپشته هم اولش این شکلی بود، ولی شانس آورد که دوستهایش قیافهاش را دیدند و دست به کار شدند و ... تو که نمیخواهی همینجا قصه را برایت تعریف کنم؟ میخواهی؟ پس ورق بزن برو اول کتاب، قصه را بخوان.
«آرجی» نمیداند که وقتی کسی از او تعریف یا انتقاد میکند چه جوابی بدهد و بعضی وقتها هم دوستانش را از خودش میرنجاند. اما کمکم میفهمد که نظر دیگران به او کمک میکند تا بهتر بشود و یاد میگیرد با کسی که نظرش را دربارهی او میگوید چطور برخورد کند.
زنگ تفریح من و سهند و آرش و ماهان باهم از کلاس رفتیم بیرون، توی حیاط هم دستهای هم را گرفته بودیم، هر بار که امید میخواست خوراکیهایمان را از دستمان بکشد چهارنفری میگفتیم: «ایست!» بالاخره امید مجبور شد زنگ تفریح دوم برای خودش از بوفهی مدرسه خوراکی بخرد چون فهمید زورش به گروه مرد عنکبوتی نمیرسد.
هاوارد خرگوشه خیلی بازیگوش بود و به حرف هیچ کس گوش نمیکرد تا این که یک بار اتفاقی برایش افتاد. هاوارد خیلی غصه خورد، برای همین تصمیم گرفت تا...
«لوسی غذای بدبویی میخورد که حال همهی ما را به هم میزند.» لوسی دختر منحصربه فردی است و رالف دوست دارد او را مسخره کند. نقطهی عطف زندگی لوسی زمانی سر میرسد که ...