رفتن به محتوای اصلی

قصه‌ی نی‌نی

مامان، نی‌نی کوچولو به دنیا آورده و امروز او را به خانه‌می‌آورند. من خیلی خوشحالم و توپ و اسباب بازی‌هایم را آورده‌ام تا به او نشان دهم. می‌خواهم با او بازی کنم و برایش داستان بخوانم، ولی نی‌نی کوچولو اصلا…

ادامه مطلب

قصه‌ی دنیای وامپ‌ها

وامپ‌ها سال‌ها بی‌دردسر و آرام در دنیای کوچکشان زندگی می‌کردند، علف می‌خوردند و در رودخانه‌ها آب‌تنی می‌کردند. آن‌ها طوری زندگی می‌کردند که انگار هیچ مشکلی ندارند؛ اما یک روز صدای غرش وحشتناکی آن‌ها را از خواب بیدار کرد. صدا نزدیک…

ادامه مطلب

-قصه‌ی خانه‌ی جدید گربه بزرگه

ارنی بزرگه گربه ی هنری کوچولو است. وقتی هنری کوچولو به او خبر می‌دهد که قرار است خانه‌شان را عوض کنند، ارنی بزرگه ناراحت می‌شود؛ از محله‌ی جدید خوشش نمی‌آید... اما به مرور متوجه می شود که محله‌ی جدید پر…

ادامه مطلب

قصه‌ی خرگوشک هول نزن!

هاوارد خرگوشه مثل خیلی از بچ‌های هم‌سن‌وسال تو وقتی از چیزی خوشش می‌آمد، دست‌بردار نبود. یک روز وقتی که در راه مدرسه با یک بادکنک‌فروش روبه‌رو شد، زیاده‌روی کار دستش داد. او آن‌قدر بادکنک خرید که به پرواز درآمد...

ادامه مطلب

قصه‌ی نه این رو گوش نمی‌کنم!

بیا بریم بازی! بریم بازی! چرا هی می‌گویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. بازی کردن را هم خیلی دوست دارم. خب! بعضی وقت‌ها هم موقع بازی دسته گل به آب می‌دهم. مثل چی؟ مثل گلدان شکسته‌ی عمو شیتو، مثل…

ادامه مطلب

قصه‌ی خرگوشک نترس!

هاوارد خرگوشه دوستی مثل خیلی از بچه‌های هم‌سن‌وسال تو از خیلی چیزها می‌ترسید. تا این‌که یک روز که او کنار پنجره ایستاده بود اتفاق جالبی برایش افتاد. هاوارد با چشم‌های خودش دید که یک پرنده برای اولین‌بار چطوری پرواز می‌کند.…

ادامه مطلب
برگشت به بالا
سبد خرید
  • هیچ محصولی در سبدخرید نیست.