مامان بزرگ روی مبل خوابیده بود و مهتاب تصمیم گرفت برود آزمایش «آدم وقتی خواب است میبیند یا نه» روی او انجام دهد. آرام آرام رفت طرف مادربزرگ اما یکهو، پایش رفت روی یک چیزی و تقی صدای شکستن آمد. زیرپایش را که نگاه کرد...
امیلی فقط ابرهای تیرهی بارانی و خانههایی با در و پنجرههای کوچک میکشید.
امیلی خیلی دلش برای بن تنگ شده بود. وقتی امیلی برادر کوچکش را بعد از یک بیماری طولانی از دست میدهد خیلی خیلی ناراحت، عصبانی و تنها میشود.
با حمایت و درک پدر و مادرش، امیلی میفهمد که وقتی کنار مامان و بابا میخوابد، حالش بهتر میشود. وقتی دربارهی احساساتش حرف میزند یا دربارهی بن سؤال میکند، بهتر میشود. حتی انجام کارهای بچگانه هم به او کمک میکند. ولی بیشتر از هرچیز، حس میکند وقتی یاد بن میافتد و لحظههای شادی را که باهم داشتند، به یاد میآورد، ناراحتیاش کمتر میشود و این کار آرامش بیشتری به او و خانوادهاش میدهد.
از وقتی این غریبه پاشو گذاشته بود روی لنج، ناخدا ساکت و مرموز شده بود. مندو پرسید: «ناخدا راست میگه؟ خو یعنی، مار توشه جدی؟» ناخدا داد زد: «لابد هست! صدبار نگفتُمت تو اثاث مردم سرک نکش؟» مندو سرش رو انداخت پایین. برسام زد روی شکم مندو و گفت: «شارجه که رسیدیم انعام تپل میدم بهت.» مندو با اخم دستش رو پس زد. ناخدا زل زد به دریا و گفت: «شبوت آدمهای خسیسِ وسط تنگه رو میاندازه تو دریا! شنا بلدی؟»
برسام خندهای زورکی کرد و بعد چند تا اسکناس گذاشت روی سینی چای و پرسید: «شبوت یعنی چی ناخدا؟ اسم بندریه؟» مندو ذوق زده پول را برداشت. ناخدا با اخم همیشگیاش گفت: «شبوت یعنی شبوت.»
کوین تازگیها دوست ندارد بازی کند. هر بار که به زمین بازی میرود، سامی از راه میرسد و به او زور میگوید. کوین هر بازیای که میکند «تاببازی، سرسره بازی، یا بالا رفتن از میلهها» سامی همیشه به سراغش میرود. آرزوی کوین این است که سامی دست از سر او بردارد.
ولی یک روز کوین متوجه میشود که...
در این داستان جذاب و دلگرم کننده، راه حلی زیرکانه برای مشکلی کودکانه ارائه میشود.
بیا بریم بازی! بریم بازی!
چرا هی میگویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. همان شوتکی که بازی کردن را خیلی دوست دارد. خب! بعضی وقتها هم موقع بازی دسته گل به آب میدهم. مثل چی؟ اووووم... مثل گلدان شکستهی عمو شیتو، مثل ماشین خراب گردالو و ... ولی من خیلی چیزها هم یاد میگیرم. مثل چی؟ مثل بالا رفتن از سرسرههای بی پله، مثل گوش نکردن، ... اصلاً دوست داری بدانی این دفعه کدام دسته گل را آب دادهام، چی یاد گرفتهام؟ پس بیا با هم کتابم را بخوانیم.