جدیدترین ‌ها
قصه صوتی پیشی کوچولو! موشک مال توست

قصه صوتی پیشی کوچولو! موشک مال توست

من ریحانه هستم. این هم پیشی کوچولوی من است. من برای پیشی کوچولو یک موشک درست کردم اما کلاغ قاری آن را گرفته. پیشی کوچولو می خواهد موشکش را پس بگیرد اما چه جوری؟ کتاب را ورق بزن تا ببینی.
time 6
play بشنوید
قصه صوتی خوابم نمی‌آید (ماجراهای مهتاب)

قصه صوتی خوابم نمی‌آید (ماجراهای مهتاب)

شب شده و ماه توی آسمان است اما مهتاب دلش نمی‌خواهد بخوابد. چیزی توی خوابیدن هست که مهتاب را می‌ترساند. او دوست ندارد با مامان درباره‌ی آن صحبت کند اما ...
time 7
play بشنوید
قصه صوتی همه‌چیز را نمی‌توان چسباند اما... (ماجراهای مهتاب)

قصه صوتی همه‌چیز را نمی‌توان چسباند اما... (ماجراهای مهتاب)

مامان بزرگ روی مبل خوابیده بود و مهتاب تصمیم گرفت برود آزمایش «آدم وقتی خواب است می‌بیند یا نه» روی او انجام دهد. آرام آرام رفت طرف مادربزرگ اما یکهو،‌ پایش رفت روی یک چیزی و تقی صدای شکستن آمد. زیرپایش را که نگاه کرد...

time 6
play بشنوید
قصه صوتی خانم آلای شلخته

قصه صوتی خانم آلای شلخته

کی گفته شلخته زندگی کردن عیب دارد؟ خیلی هم کیف می‌دهد. می‌توانی برای خودت لم بدهی و هله‌هوله بخوری و همه‌ی کارهای سخت را ول کنی به امان خدا. اصلاً بگذار کتری آن‌ قدر بجوشد که جزغاله شود. شیر آب برای خودش آن‌ قدر چک‌چک کند که صدایش مثل لالایی بشود و بتوانی باهاش بخوابی. یا هروقت دلت خواست بلند شوی و چراغ‌ها را خاموش کنی و اگر دلت نخواست! هم سرجایت غلت بزنی.
time 20
play بشنوید
قصه صوتی امیلی و گل‌های پرنده‌ی بن

قصه صوتی امیلی و گل‌های پرنده‌ی بن

امیلی فقط ابرهای تیره‌ی بارانی و خانه‌هایی با در و پنجره‌های کوچک می‌کشید.

امیلی خیلی دلش برای بن تنگ شده بود. وقتی امیلی برادر کوچکش را بعد از یک بیماری طولانی از دست می‌دهد خیلی خیلی ناراحت، عصبانی و تنها می‌شود.

با حمایت و درک پدر و مادرش، امیلی می‌فهمد که وقتی کنار مامان و بابا می‌خوابد، حالش بهتر می‌شود. وقتی درباره‌ی احساساتش حرف می‌زند یا درباره‌ی بن سؤال می‌کند، بهتر می‌شود. حتی انجام کارهای بچگانه هم به او کمک می‌کند. ولی بیشتر از هرچیز، حس می‌کند وقتی یاد بن می‌افتد و لحظه‌های شادی را که باهم داشتند، به یاد می‌آورد، ناراحتی‌اش کمتر می‌شود و این کار آرامش بیشتری به او و خانواده‌اش می‌دهد.

time 10
play بشنوید
قصه صوتی پیشی کوچولو! بیشتر... بیشتر... بیشترتر!

قصه صوتی پیشی کوچولو! بیشتر... بیشتر... بیشترتر!

من ریحانه هستم. این هم پیشی کوچولوی من است. پیشی کوچولو می‌خواهد حرف زدن یاد بگیرد. من هم می‌خواهم یادش بدم. تو هم می‌آیی کمک؟
time 6
play بشنوید
قصه صوتی اندوه بالابان قسمت دوم

قصه صوتی اندوه بالابان قسمت دوم

از وقتی این غریبه پاشو گذاشته بود روی لنج، ناخدا ساکت و مرموز شده بود. مندو پرسید: «ناخدا راست میگه؟ خو یعنی، مار توشه جدی؟» ناخدا داد زد: «لابد هست! صدبار نگفتُمت تو اثاث مردم سرک نکش؟» مندو سرش رو انداخت پایین. برسام زد روی شکم مندو و گفت: «شارجه که رسیدیم انعام تپل میدم بهت.» مندو با اخم دستش رو پس زد. ناخدا زل زد به دریا و گفت: «شبوت آدم‌های خسیسِ وسط تنگه رو می‌اندازه تو دریا! شنا بلدی؟»

برسام خنده‌ای زورکی کرد و بعد چند تا اسکناس گذاشت روی سینی چای و پرسید: «شبوت یعنی چی ناخدا؟ اسم بندریه؟» مندو ذوق زده پول را برداشت. ناخدا با اخم همیشگی‌اش گفت: «شبوت یعنی شبوت.»

time 11
play بشنوید
قصه صوتی اندوه بالابان قسمت اول

قصه صوتی اندوه بالابان قسمت اول

از وقتی این غریبه پاشو گذاشته بود روی لنج، ناخدا ساکت و مرموز شده بود. مندو پرسید: «ناخدا راست میگه؟ خو یعنی، مار توشه جدی؟» ناخدا داد زد: «لابد هست! صدبار نگفتُمت تو اثاث مردم سرک نکش؟» مندو سرش رو انداخت پایین. برسام زد روی شکم مندو و گفت: «شارجه که رسیدیم انعام تپل میدم بهت.» مندو با اخم دستش رو پس زد. ناخدا زل زد به دریا و گفت: «شبوت آدم‌های خسیسِ وسط تنگه رو می‌اندازه تو دریا! شنا بلدی؟»

برسام خنده‌ای زورکی کرد و بعد چند تا اسکناس گذاشت روی سینی چای و پرسید: «شبوت یعنی چی ناخدا؟ اسم بندریه؟» مندو ذوق زده پول را برداشت. ناخدا با اخم همیشگی‌اش گفت: «شبوت یعنی شبوت.»

time 11
play بشنوید
قصه صوتی رئیس زمین بازی

قصه صوتی رئیس زمین بازی

کوین تازگی‌ها دوست ندارد بازی کند. هر بار که به زمین بازی می‌رود، سامی از راه می‌رسد و به او زور می‌گوید. کوین هر بازی‌ای که می‌کند «تاب‌بازی، سرسره‌ بازی، یا بالا رفتن از میله‌ها» سامی همیشه به سراغش می‌رود. آرزوی کوین این است که سامی دست از سر او بردارد.

ولی یک روز کوین متوجه می‌شود که...

در این داستان جذاب و دلگرم کننده، راه حلی زیرکانه برای مشکلی کودکانه ارائه می‌شود.

time 10
play بشنوید
قصه صوتی من هم نگاه نکرده بودم (درباره‌ی پذیرفتن اشتباه)

قصه صوتی من هم نگاه نکرده بودم (درباره‌ی پذیرفتن اشتباه)

بیا بریم بازی! بریم بازی!

چرا هی می‌گویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. همان شوتکی که بازی کردن را خیلی دوست دارد. خب! بعضی وقت‌ها هم موقع بازی دسته گل به آب می‌دهم. مثل چی؟ اووووم... مثل گلدان شکسته‌ی عمو شیتو، مثل ماشین خراب گردالو و ... ولی من خیلی چیزها هم یاد می‌گیرم. مثل چی؟ مثل بالا رفتن از سرسره‌های بی پله، مثل گوش نکردن، ... اصلاً دوست داری بدانی این دفعه کدام دسته گل را آب داده‌ام، چی یاد گرفته‌ام؟ پس بیا با هم کتابم را بخوانیم.

time 3
play بشنوید