جدیدترین ‌ها
قصه صوتی قایق شماره 5 (زندگی مردم بومی در زیستگاه‌ها)

قصه صوتی قایق شماره 5 (زندگی مردم بومی در زیستگاه‌ها)

آلما همراه مامان و بابا به سفر رفتند. به شهری دور که نه مرغ دریایی داشت و نه قایق قرمز و نه دریاچه. هوا سرد شد و پاییز گذشت و زمستان شد. برف‌های سفید همه‌جا را پوشاندند و زمین یخ بست. اما...
time 9
play بشنوید
قصه صوتی مامان صدای چیه؟

قصه صوتی مامان صدای چیه؟

جی کی گفت: «وای، چه عالی! چه شانسی آوردم. پس شما صدای من رو می‌شنوید. راستش دیگر نمی‌توانم صبر کنم. خیلی غمگینم. آدم‌ها قبلاً صدای من را می‌شنیدند، اما حالا این‌قدر سرو صدا زیاد شده که هیچ‌کس صدایم را نمی‌شنود، حتی گنجشک‌ها. اما شما که می‌شنوید چه می‌گویم، نه؟ برای من جا باز کردید.»
time 8
play بشنوید
قصه صوتی برویم پارک؟

قصه صوتی برویم پارک؟

مهتاب دوست دارد که به پارک برود. یا حداقل یک نفر پیدا شود که با او بازی کند. اما مامان مشغول آماده کردن غذاست، بابا چرت می‌زند و مانی تکالیفش را انجام می‌دهد، صبر کنید، انگار یک نفر دیگر هم هست که می‌تواند مهتاب را به پارک ببرد. به یک پارک خیلی بزرگ...
time 6
play بشنوید
قصه صوتی دزدهای ساحلی

قصه صوتی دزدهای ساحلی

مامان‌ لاکی صدا زد: «لاک‌تاش! لاک‌تاش!» اما صدایی از کسی درنیامد. بابا لاکی با خنده گفت: «نیست دیگه. ده بار صداش کردی نبوده. الآن هم نیست.»
مامان‌ لاکی گفت: «بچه‌مونه»
بابا لاکی با دست بقیه‌ی بچه‌ها را نشان داد و گفت: «این‌ها هم بچه‌هامونن. نگاه کن! این‌همه بچه داریم! یک... دو... سه... اوووه اون‌قدر زیادن که با انگشت‌هام نمی‌تونم بشمارمشون.»
مامان‌ لاکی، لاکش را سفت کرد و اخم‌هایش را درهم کشید و رو به بابالاکی گفت: «این‌همه هستن. ولی یکی شون نیست.»
time 19
play بشنوید
قصه صوتی بلوط سبز

قصه صوتی بلوط سبز

آن‌جا که دشت تمام می‌شد و جنگل شروع می‌شد، هر روز، ژیوان و سنجاب کوچک همدیگر را می‌دیدند. هر روز سنجاب برای ژیوان یک بلوط می‌آورد و ژیوان برای او یک گردو می‌آورد. تا این‌که یک روز...
time 5
play بشنوید
قصه صوتی دایناسور عینکی

قصه صوتی دایناسور عینکی

تق‌تق‌زوزوس، بچه‌دايناسوری كه تازه می‌خواهد به دنيا بيايد، به‌اندازه‌ای نزديک‌بين است كه حتی نمی‌تواند راه بيرون آمدن از تخم را پيدا كند و وقتی بالاخره از تخم بيرون می‌آيد، زندگی چندان برايش آسان نيست... اين كتاب سرگذشت بامزه‌ی دايناسوری است كه بعد از تحمل سختی‌های زياد متوجه می‌شود داشتن عينک مشکلات او را حل می‌کند.
time 9
play بشنوید
قصه صوتی ترس فرفری از صداهای بلند

قصه صوتی ترس فرفری از صداهای بلند

اسم بره كوچولوی قصه‌ی ما فرفری بود. او دوست داشت بازی كند و صدای قورقور قورباغه‌ها را بشنود ولی از صداهای بلند می‌ترسيد. از صدای تراكتور، گاو، رعد و برق و... هر وقت صدای بلند می‌شنيد، پنهان می‌شد. پدرش متوجه شد كه فرفری خيلی می‌ترسد پس همراه او راه افتاد، تا بگويد كه هيچ‌ كدام از اين چيزها ترس ندارد. در راه حيوانات زيادی ديدند و سر و صداهای بلندی شنيدند ولی ...

time 7
play بشنوید
قصه صوتی کاش تنها نبودم (نگار عجایبی)

قصه صوتی کاش تنها نبودم (نگار عجایبی)

گاهی به‌ اندازه‌ای عصبانی می‌شويم كه تنها آرزویمان اين است كه ديگران تنهایمان بگذارند! يک شب، پسر كوچولويی كه همين آرزو را می‌كند، به آرزويش می‌رسد. وقتي از خواب بيدار می‌شود، خود را در يک جزيره‌ی كوچک می‌يابد كه در آسمان شناور است و شگفت‌انگيزترين چيزها را در آن‌‌ جا می‌بيند. طلوع و غروب ماه و رقص ستاره‌ها در آسمان. ستاره‌های نورافشان پيش چشمان حيرت‌زده‌اش به پرنده‌های سفيد تبديل می‌شوند! پسربچه كه جادوی آسمان افسونش كرده است، چيز ديگری را در دل آرزو می‌كند. آرزويش اين است كه از اين جهان زيبا سهمی هم به پدر و مادرش و حتی به خواهر كوچولويش بدهد! كاش می‌توانست به خانه برگردد...
time 6
play بشنوید
قصه صوتی مدرسه چه خوبه

قصه صوتی مدرسه چه خوبه

لولا درمورد مدرسه رفتن مطمئن نيست. به هر حال وقتي دلش نمي‌خواهد هر بار بيشتراز ده بيسكويت بخورد، چرا بايد شمردن اعداد بزرگ‌تر از ده را ياد بگيرد؟ وقتي تلفن هست، چه نيازي به نامه نوشتن دارد؟ اما برادر بزرگ‌تر لولا، او را قانع مي‌كند كه مدرسه رفتن به زحمتش مي‌ارزد و دوست نامرئي لولا، نيز به مدرسه مي‌رود.
time 6
play بشنوید
قصه صوتی جادوگر دهکده‌ی سبز

قصه صوتی جادوگر دهکده‌ی سبز

روزي روزگاري پيرمردي در دهكده‌ي سبز زندگي مي‌كرد. او عاشق طبيعت بود ولي اهالي دهكده زباله مي‌ريختند و طبيعت زيبا را آلوده مي‌كردند. او هر روز گوني به دست در جاده راه مي‌افتاد و زباله‌ها را جمع مي‌كرد. پيرمرد از جمع كردن زباله‌ها خسته شده بود كه ناگهان...
time 14
play بشنوید