
قصه صوتی فرانکلین شلخته است
فرانکلین میتواند خیلی کارها را به تنهایی انجام دهد. اما خیلی شلخته است و نمیتواند وسایلش را در اتاقش پیدا کند، حتی شمشیرش که خیلی برایش مهم است. پدر و مادرش از این همه شلختگی کلافه شدهاند و از فرانکلین میخواهند که اتاقش را تمیز کند. ولی فرانکلین گوشش به این حرفها بدهکار نیست تا این که ...



قصه صوتی فرانکلین زود باش!
فرانکلین با اینکه خیلی با استعداد است اما از همهی لاکپشتها کندتر است. همه از او میخواهند که کمی سریعتر کارهایش را انجام دهد ولی او نمیتواند. یک روز فرانکلین به خانهی دوستش خرس دعوت میشود و نباید دیر برسد چون آن روز برای خرس روز خاصی است. فکر میکنید واقعاً فرانکلین از همهی دوستانش کندتر است؟ آیا فرانکلین میتواند سر وقت به مهمانی برسد؟



قصه صوتی فرانکلین میگوید دوستت دارم
فرانکلین متوجه میشود که تولد مادرش نزدیک است. پس تصمیم میگیرد برای مادرش هدیهای گرانقیمت بخرد چون مادرش را خیلی دوست دارد. اما پولش به اندازهای نیست که بتواند کادوی خوبی برای مادرش بخرد. پس فرانکلین تصمیم میگیرد از تمام دوستهایش بپرسد آنها چه چیزی برای تولد مادرشان میخرند و نهایتاً خودش یک فکر عالی به ذهنش میرسد تا بتواند مادرش را خوشحال کند. شما میدانید کادوی فرانکلین به مادرش چیست؟



قصه صوتی امان از بی حوصلگی



قصه صوتی امان از دست عصبانيت



قصه صوتی رازهایی که نباید مخفی کرد
یادت باشد بعضی رازها هرگز نباید مخفی بماند. شوالیه آلفرد هم راز وحشتناکی دارد؛ رازی که هرگز نباید مخفی بماند؛ اما شوالیه آلفرد بیچاره رازش را باید به چه کسی بگوید؟ به چه کسی میتواند اعتماد کند؟



قصه صوتی حلزونی با موهای بلند
چرا هی میگویم بیا بریم بازی؟ چون من شوتکم. بازی کردن را هم خیلی دوست دارم. خب! بعضی وقتها هم موقع بازی دسته گل به آب میدهم. مثل چی؟ مثل گلدان شکستهی عمو شیتو، مثل ماشین خراب گردالو، مثل دیر رسیدن به اردو و ... ولی من خیلی چیزها هم یاد میگیرم مثل کاردستی درست کردن با قیچی، مثل دوست پیدا کردن با سیب، مثل بالا رفتن از سرسره بیپله، مثل گوش نکردن به بعضی حرفها و کلی چیزهای خوب دیگر. دوست داری ماجراهایم را بخوانی؟ ماجراهای من در سیزده کتاب چاپ شده که این کتاب یکی از آنهاست.



قصه صوتی ناز کردن بچه غول
من توی شکم یک غول گندهی بدجنس گیر افتاده بودم. همه جا آنقدر تاریک بود که که نمیتوانستم حتی جلوی پایم را ببینم. اما بدتر از همه صدای جیغ و فریادهایی بود که نمیدانستم از کجا میآید... این جا پر بود از بچه آدم و بچه غولهایی که به آنها چسبیده بودند.



قصه صوتی نامه به پاندا



قصه صوتی پنگوئن شکلاتی تو دل برو

