کامیل خیلی دوست دارد در ساحل، قلعه شنی درست کند. اما ساختن یک قلعهی شنی بزرگ به تنهایی کار سختی است. بنابراین کامیل و دوستانش نقشه میکشند با هم کار کنند. آنها یک تیم تشکیل میدهند و کلی کنار هم خوش میگذرانند و کار میکنند؛ یکی دیوارهای قلعه را میسازد، یکی بیرون قلعه یک خندق میکند و آخر سر همکاری میکنند و یک قلعهی بزرگ خیلی خوشگل میسازند. میدانید چطور؟
روزگار طوری میگذشت که انگار از اهالی شهر ما خوشبختتر و معروفتر وجود ندارد، اما همه خوب میدانستند که آن خوشبختی را مدیون چه کسی هستند. مردی که خود را خالق دنیای چوبی میدانست و نامش چوبان بود.