قصهی اردکها دارند آبتنی میکنند.
اردکه منتظر است پسرعمویش تلفن کند. پسرعمو که تلفن می زند چه میگوید؟ بیایید ببینیم در این کتاب گلنار و اردکش برای ما چه داستانی دارند؟
اردکه منتظر است پسرعمویش تلفن کند. پسرعمو که تلفن می زند چه میگوید؟ بیایید ببینیم در این کتاب گلنار و اردکش برای ما چه داستانی دارند؟
ناهید هر روز برای آوردن آب، کنار رودخانه میرفت. عادت داشت قبل از پر کردن کوزه کنار رودخانه بنشیند، به ناخنهایش گلبرگ قرمز بچسباند.موهایش را در باد شانه کند و با زنی که ته رودخانه زندگی میکرد، حرف بزند. زن،…
ناهید هر روز برای آوردن آب، کنار رودخانه میرفت. عادت داشت قبل از پر کردن کوزه کنار رودخانه بنشیند، به ناخنهایش گلبرگ قرمز بچسباند.موهایش را در باد شانه کند و با زنی که ته رودخانه زندگی میکرد، حرف بزند. زن،…
پادکست شمارهٔ ۱ ما به اسم «اگر جای من بودی» با موضوع حیوانات شهری منتشر شد. ما از همینجا از همهٔ عزیزانی که در ساخت این #پادکست یاریمان کردند بسیار تشکر میکنیم. امیدواریم از شنیدنش لذت ببرید.
تو هم بعضی وقتها این شکلی میشوی! لاکپشته هم اولش این شکلی بود، ولی شانس آورد که دوستهایش قیافهاش را دیدند و دست به کار شدند و ... تو که نمیخواهی همینجا قصه را برایت تعریف کنم؟ میخواهی؟ پس ورق…
پیرزن دستهایش را به کمرش میزند و میگوید: «اینطور نمیشود که شما همینطور سرتان را بیندازید پایین و بروید توی کدوی یک نفر دیگر.» خودم را از بغل مادر بیرون میکشم و میگویم: «با این کارتان تمام قصه و نمایش…
«آرجی» نمیداند که وقتی کسی از او تعریف یا انتقاد میکند چه جوابی بدهد و بعضی وقتها هم دوستانش را از خودش میرنجاند. اما کمکم میفهمد که نظر دیگران به او کمک میکند تا بهتر بشود و یاد میگیرد با…
زنگ تفریح من و سهند و آرش و ماهان باهم از کلاس رفتیم بیرون، توی حیاط هم دستهای هم را گرفته بودیم، هربار که امید میخواست خوراکیهایمان را از دستمان بکشد چهارنفری میگفتیم: «ایست!» بالاخره امید مجبور شد زنگ تفریح…
سارا مريض شده بود. بدنش پر بود از دانههای ريز. حالش آنقدر بد بود كه نمیتوانست بازی يا حتی نقاشی كند. حوصلهاش هم سر میرفت. مادرش و تارا داشتند شيرينی درست میكردند ولی او بايد در تختخوابش میماند و استراحت…
كتاب خرگوش بازيگوش كتابی سرگرم كننده و بسيار آموزنده است. به كمک اين كتاب میتوان بچهها را با مزايای «حرف گوش كردن» آشنا كرد.